خلاصه ای از برداشت فوکو نسبت به بازار
در دفاع از بازار
دیباچه: فوکو غالب نوشتههای خود را در قامتی تبارشناسانه عرضه کرده و از این حیث شاید در ابتدا به نظر برسد که با رویکردی عاری از ارزش و بدون جهتگیری اقدام به تشریح بازار و شناساندن آن نموده است. اما به زعم بنده این چنین نیست و خصوصاً تأکید او بر عدالتمندی بازار و نظم خودجوش (که کاملا به اندیشههای هایک نزدیک است) مبین دفاع وی از بازار آزاد است.
? فوکو با تبیین شرح وظایف و مسائل حکومت در سه دوره تاریخی، مسئله اصلی حکومتها از میانه قرن 18 به بعد را “مقتصد بودن” حکومت میداند (به معنای کمترین و بیشترین حد مجاز و ممکن دخالت حکومت). در دوره اول، سؤال این است که بنیانهای اخلاقی یا الهی و یا طبیعی حکومت کدامند؟ در دوره دوم که طی قرون 16 و 17 است، به کارآمدی حکومت پرداخته میشود؛ آیا حکمرانی با شدت و عمق و توجه کافی صورت میگیرد تا توانایی حکومت در پیشبرد امور بیشینه شود؟ از میانه قرن 18 این سؤال مطرح شد که آیا حکمرانی در مرز بین حداکثر و حداقل الزاماتِ طبیعت امور انجام میشود؟
پاسخ به سؤال سوم (که دغدغه حکمرانی قرن18 به بعد است) نیاز به بازشناسی بازار دارد. از قرون وسطا و تا بعد از آن، اصولا بازار محل عدالت تلقی میشد. از یک سو ساز و کارهای تثبیت قیمتها وجود داشت و همزمان قواعد فراوانی برای مالیاتها و عرضه و تقاضا وضع میشد. در این بازار، فقدان فریب تضمین شده بود و از خریدار کاملا حمایت میگشت. وضع مقررات و تنظیم قیمت و جلوگیری از جُرم (کم فروشی، فروش کالای بی کیفیت و …) نمودهایی از عدالت بودند. از اواسط قرن 18 تغییر محسوسی رخ داد و بازار تابع ساز و کارهای خودجوش شد. این سازو کارها اگر به صورت طبیعی نقش آفرینی کنند، قیمت مشخصی شکل میگیرد که “عادلانه” است.
این عدالت با مفهوم قبلی از عدالت کاملا تفاوت دارد. در اینجا بازار آشکار کننده “حقیقت” است، یعنی مجموعهای از روابط طبیعی که ذات و ماهیت واقعی بازار را به شکل قیمتهای مشخص، نشان میدهد. فوکو مفهوم بازار را تقریبا در معنایی معکوس آنچه معمول هست به کار میبرد: ” تا جایی که قیمتها بر اساس ساز و کارهای طبیعی بازار تعیین شوند، معیاری از حقیقت را میسازند که تشخیص درست یا غلط بودن کردارهای حکومتی را برای ما امکانپذیر میکنند” .
بازار پیوند بین تولید، عرضه، تقاضا، ارزش و قیمت و … را برقرار میکند و عرصهای برای تأیید یا ابطال عملکرد حکومت است. از این حیث، حکومت خوب، حکومت عادل نیست، بلکه حکومتی است که طبق حقیقت عمل کند.
در واقع رابطه بین حکومت و بازار متفاوت از آن چیزی است که همه روزه میبینیم. دخالت حکومت در بازار به این معنا است که این رژیم حقیقت دارای کژکارکردی است که به نوبه خود از عملکرد نادرست حکومت نشأت گرفته است. اگر حکمرانی به نحو صحیح انجام شود، حکومت نیازی به مداخله در بازار ندارد. پس آنچه که حکومتها به نام اصلاح بازار انجام میدهند بازتابی از نقص خود آنها در عدم توفیق بازار به عنوان محل شکل گیری حقیقت است.
? پ.ن: البته این بحث ناظر بر کاستیها و شکست بازار در حوزههایی مثل خدمات عمومی، اطلاعات نامتقارن، عوارض بیرونی (Externalities) و … نمی شود. گو اینکه این موارد هم مبین عدم شکل گیری بازار به شکل کامل و بی نقص است؛ به بیان دیگر ایراد به خود بازار وارد نیست بلکه الزامات آن برآورده نشده است.
✍️ س.ح.رستگار