معنیگریزی و معنیستیزی در مدیریت بحران ایران؛
گذار از دوران معنیپردازیهای نادرست و اهتمام به «تدبیر به اختیار»!
دانش مدیریت و حکومت
آراء و دیدگاههای علی اصغر پورعزت؛
استاد دانشکده مدیریت دانشگاه تهران
در ادب پارسی، ضربالمثل تأمل برانگیزی است در باب رفتار کبک در هنگامه مخاطره؛ مبنی بر اینکه:
«همچون کبک سر را به زیر برف نبر»!
البته دلالت این ضربالمثل صرفاً در ذهن ماست؛ زیرا محال است که در سنت آفرینش، فرار کبک به زیر برف، خاستگاه سرشتی داشته باشد.
احتمالا این موجود زنده، در تلاش برای بقاء خود، به زیر برف میگریزد و گاهی پیش از آنکه خود را استتار کند، ناگهان شکار میشود.
اما در بین آدمیان، گویا فرار از واقعیت وحشتآفرین، ساز و کاری برای تحمل بهتر وضع موجود است!
فرار از وضع موجود با همه مسولیتها، دشواریها، حسرتها و حتی غصههایش.
گویا اگر این “امکان معنیگریزی” نباشد، هیچ مدیری نمیتواند در خلوت خود چنین بسراید:
«اداره میکنم، پس هستم!»۰
مدتهاست که از زلزله وحشتناک تهران سخن به میان میآید، در حالی که رفتار مسئولان امر در برابر این احتمال مهم و تمدنشکن، صرفا تبلیغاتی و تصنعی به نظر میرسد؛ گویا حکایت «بچهموش در برابر گربه تیز چنگ» تکرار میشود!
یا این حکایت که:
«جز به تسلیم و رضا کو چارهای،
در کف شیر نری خونخوارهای؟»(مولوی، مثنوی معنوی، دفتر ششم).
گویا مدیران ما حتی قدرت یا جرأت اندیشیدن به نجات خود را نیز ندارند و حتی نمیفهمند که در هنگامه بحرانی چون زلزله سهمگین، نه «آسمانکاخشان» امن است و نه اتوموبیلشان رهوار!
نمیفهمند که در آن صورت، خودروهای مدل بالای خارجی دولتی و راننده خوشدستشان، با هم «زمین گیر خواهند شد و حاضرند همه موقعیت افسانهای امروزشان را با یک بطری آب خاکآلوده تبادل کنند».
در حالی که امروز مملو از فرصت است و میدانیم که «به عمل کار برآید، به سخندانی نیست!» (سعدی، قصاید، شمارهٔ ۷).
تأکید میکنیم که امروز هرگونه تلاش برای پیشگیری از بحران یا تمهید مهارگری آن، اقدامی شایسته و بایسته و درخور تکریم است و ما “اینجا و اکنون” از “هوشیارسازی” آغاز میکنیم.
هوشیارسازی را به مثابه ساز و کار مهار “معنیپردازی نادرست” (mis sensemaking) و مهار تمایل به “معنیگریزی” ( senseloafing یا senselamming ) و فرار از ادارک بحران پیش رو دانسته، تلاش میکنیم :
یک) همکاران و مسئولان و هموطنان خود را از ابعاد پرمخاطره بحران آگاه کنیم؛
دو) به آنها یادآوری کنیم که میتوان بخشی از مخاطرات پیش رو را کاهش داد؛
سه) به آنها بیاموزیم که میتوان بخشی از مخاطرات پیش رو را مهار کرد؛
چهار) به آنها هشدار دهیم که با فرار از بحران و گریز ادراکی از معنی پردازی، “بحران و معنا و کارکرد و کژکارکردهای آن” از عرصه هستی حذف نمیشوند؛
پنج) به آنها گوشزد کنیم که آثار مخرب بحران روانی، پس از بحران فیزیکی، گاهی مخربتر و شکنندهترند؛
شش) به آنها توصیه کنیم که باید به پیادهرویهای طولانی عادت کنند؛ زیرا پس از زلزله، جادهای نمیماند تا خودرویی برای حرکت جسته شود یا به کار آید؛
سخن آخر:
مدیران اداری بحران کشور «ثابت کردهاند که نالایق و بیتدبیرند»؛ گویا باید «مردم به خود آیند و روشی چون “تدبیر به اختیار” پیشه کنند»!
۳ دیماه۱۳۹۶