«آزادی برای نفهمیدن»
در حمایت از فیلترینگ تلگرام
✍️س.ح.رستگار
همواره مفهوم «خود»، ما را به دردسر انداخته است. من به عنوان یک شهروند، من به عنوان یک حاکم، من به عنوان یک اقتصاددان، من به عنوان یک دانشگاهی، من به عنوان یک دارنده کسب و کار…. همه این برداشتها از خود، در تعارضات جدی با هم هستند. بنابراین ما در جایگاه هر یک از این تعابیر از خود، دچار رفتارها و اندیشههای متناقض میشویم. اینجاست که وحدت شناخت و اتخاذ شیوه واحد در برابر یک پدیده، به مشکلی اساسی بدل میشود. خود شهروندی من وقتی در مواجهه با تلگرام قرار میگیرد خواهان آزادی است، اما خود دانشگاهی من الزاماً چنین نظری ندارد. خود حاکمیتی من هم با فیلترینگ تلگرام موافق است (1). شاید گفته شود که مثلاً 99% مردم که در بدنه حاکمیت نیستند. درست است، اما خودِ حاکمیتی یعنی توان بالقوه تصمیمگیری به عنوان حاکمیت. اگر من جای حکومت باشم با تلگرام چه کنم؟ پاسخ به این پرسش و مفروضات ما در زمینه موضوعی مثل تلگرام در حالت خاص، و فضای مجازی و رسانه در حالت عام، شکل دهنده خود حاکمیتی ما است.
اگرچه خود شهروندی من مثل میلیونها ایرانی دیگر مخالف فیلتر شدن تلگرام است، در اینجا از زاویه خود دانشگاهی و خود حاکمیتی به تلگرام مینگرم. همانند بیشتر اوقات، فیلترینگ تلگرام را در دو سطح ذاتی و کارکردی بررسی میکنم که اولی ناظر بر برداشتی از فیلترینگ به مثابه کمک به آزادی و دومی ناظر بر کارکرد مثبت فیلترینگ تلگرام است.
شاید باورپذیر نباشد که چگونه فیلترینگ تلگرام، گامی در جهت آزادی است. چطور عملی که ناقض آزادی است، خود ممکن است به آزادی بیانجامد؟ باید دید به چه چیزی آزادی میگوییم. استفاده ما از واژه آزادی در دو معنا است: «آزادی برای….» و «آزادی از…». معنای اول به امکان استفاده از اراده ما اشاره دارد و دومی به رهایی. اما هر دو اینها افعال واسطند. یعنی اراده به چه؟ رهایی از چه؟ آنچه که در پس آزادی دنبال آنیم، چیست؟ حقیقت، همان مراد از آزادی است. آزادی برای رسیدن به حقیقت و رهایی از هر آنچه غیر حقیقت است. آیا ما برای نفهمیدن آزادیم؟ آیا آزادیم که نیندیشیم؟ آیا برای انجام آنچه مسیر دسترسی به حقیقت (یعنی تفکر) را مخدوش میکند آزادیم؟ تلگرام (و به طور عام شبکههای اجتماعی) امروز با جامعه ایران چه کرده است؟ اینکه تلگرام افشاگری کرده، جریان آزاد (؟؟؟) اطلاعات به وجود آورده، مردم را در متن رویدادها سهیم کرده شکی نیست. اما تلگرام، روح آزادی یعنی حقیقت را معوج کرده. رخوت فکری، بی تفاوتی نسبت به حقیقت، تفکر انتقادی و… را از بین برده است. نه اینکه قبل از تلگرام، اینها غالب باشند، اما در حضور و بروز این پدیده، همان مختصر هم از میان رفت. تلگرام (در ایران) یعنی آزادی برای نفهمیدن. سایر شبکههای مجازی و پیامرسانها هم مستثنا نیستند، اما گستردگی و حجم تخریبی که تلگرام بر ضد عقلانیت در ایران داشته کم نظیر است. نفهمیدن به بردگی میانجامد. پس برای نفهمیدن و فکر نکردن آزاد نیستیم چرا که به سلب همان آزادی منتهی میگردد. هر آنچه هم که کمکی در این جهت باشد، محکوم به دربند بودن است (2). در واقع تلگرام نه ابزاری برای قلب حقایق، نه تنها بدتر از آن، مشوق فکر نکردن و نیندیشیدن، بلکه ایجاد مطالبه «حق نفهمیدن» و به دنبال آن، آزادی برای نفهمیدن است.
بحث کارکردی را هم به یک فرصت بهتر و در شرایط با ثباتتر موکول میکنم.
(1) مفهوم دنیاهای چندگانه همان است که شوتس مطرح میکند و هر یک از ما با احکام آغازین خاص خود در آنها زندگی میکنیم. هر زمان که بخواهیم از این دنیاها خارج شویم، لازم است که از این احکام آغازین تبری جوییم (اپوخه).
(2) ممکن است اینطور استنباط شود که پس همه رسانهها، شبکههای اجتماعی و .. باید فیلتر گردد. اول اینکه برخی از آنها مانند فیسبوک از کمپینها و سیاستهای خاصی برای جلوگیری از خدشه بر حقایق (ولو حقایق مورد نظر خود) استفاده میکنند. دوم اینکه رسانهها معمولاً در تلاشند تا آنچه را که با فهم مخاطب هماهنگ باشد و حقیقت جلوه میکند را اشاعه دهند تا بر اعتبار خود بیفزایند. سوم اینکه من صرفاً درباره تلگرام و ایران این موضع را برجسته ساختم یعنی هم مؤلفههای زمینهای و هم شرایط خود پدیده تلگرام سبب شده تا ابزاری برای محو حقایق شود. چهارم اینکه بنا به دلایل فوق، در هیچ کدام از شبکههای اجتماعی (به استثنای همین تلگرام) عضو نیستم.
(3) منظورم از فیلترینگ ایجاد هزینه برای دسترسی است. یعنی نشود راحت دسترسی پیدا کرد. سرعتش کم شود، فیلترشکن بخواهد و مانند اینها. اینگونه کسی دنبالش میرود که واقعاً کاربردهای تلگرام برایش مهم باشد. کمتر دنبال سرگرمی و تفنن باشد. در مورد بستن کامل فضای مجازی و راه اندازی اینترنت ملی، قطعاً مخالفم. چه کارکردی، چه ذاتی.
مثل این است که کسی قصد جان ما راداشته باشد و ما از ترس او خودکشی کنیم