اصلا بیا و مثل آدم زندگی کن!
امیر ناظمی (هیات علمی مرکز تحقیقات سیاست علمی)
⭕️سوگندنامه!
ریشهی “سوگندنامه پزشکها”، برمیگردد به سوگندنامه بقراط در ۲۵۰۰ سال پیش که در سال ۱۹۴۸ به صورت امروزیاش تدوین شد.
نسخهی “بیانیهی ژنو” (Declaration of Geneva) از این سوگندنامه، در مقایسه با نسخهی “بیانیهی هلسینکی”، در یک نکته بیشتر نیست: “توجه به پزشک و حقوقاش در کنار توجه به بیمار و حقوقاش”!
در نسخهی جدید مصوبِ نشست عمومی انجمن پزشکی جهانی (World Medical Association) اکتبر ۲۰۱۷ در شیکاگو، تغییر اصلی این بود که پزشک در سوگندنامهاش متعهد میشود: “در خدمت سلامت، شادکامی و توانمندی خود خواهم بود تا بتوانم مطابق با بالاترین استانداردها در خدمت بیماران باشم”.
زندگی خوب و شاد البته بیش از هر عاملی وابسته به روابط انسانی است. روابط انسانی هر فرد با سایر افراد است که سعادت ما را شکل میدهد. بدون توضیح بیشتری برای کسانی که مایلند بیشتر بدانند توصیه میکنم سخنرانی رابرت والدینر مدیر پروژه توسعه بزرگسالان را مشاهده نمایند.
اگرچه جامعهی ما این روزها پزشکها را دوست ندارد چون به نظرمان درآمدشان بیش از اندازه بالاست، و البته مهندسان را هم دوست ندارد چون بر ساختمانها درست نظارت نمیکنند؛ و کارمندان دولت را دوست ندارد چون به نظر تنبل هستند، و مدیران را دوست ندارد چون به نظر اختلاسگر هستند؛ و کارمندان بانک دوست را ندارد چون … اما اگر از این بگذریم که هیچکس، هیچکس (حتی همکارانش) را دوست ندارد، چون اعتمادمان به همه چیز و همه کس از بین رفته است؛ اما این بند حاوی یک بینش جدی خواهد بود:
“کسی که رفاه، سلامتی و توانمندی خودش را ارتقاء نمیدهد؛ نمیتواند از جامعهاش را ارتقاء دهد!”
به عبارت دیگر “پزشکی که از زندگی شخصی فاصله میگیرد، پزشکی که با خانوادهاش وقت نمیگذراند، پزشکی که ورزش نمیکند، با فرزندش به پارک نمیرود، به سینما نمیرود و در یک کلام مثل آدم زندگی نمیکند، نمیتواند به بیمارانش خدماتی با استاندارد بالا بدهد!”. این فرمول برای همهی مشاغل دیگر نیز هم هست.
سیاستمداری که در میان مردم زندگی نمیکند، مثل مردم مسافرت نمیکند، در عروسیهای مردم حضور ندارد، با فرزندش به پارک نمیرود، به کنسرت نمیرود، در یک کلام مثل آدم زندگی نمیکند، هم نمیتواند خدماتی با بالاترین استانداردها بدهد!
ما هر چقدر از زندگی عادی، از سعادت و سلامت خودمان فاصله بگیریم، جهان بهتری خلق نخواهیم کرد! سیاستمدار، پزشک، مدیر، استاد یا هر کس دیگری که با خستگی، فرسودگی یا افسردگی به فکر آسایش ماست، هم خودش و هم جامعهاش را از نعمت سعادت محروم خواهد کرد.
⭕️تعهد به خود
«آیا ما معمولی زندگی کنیم؟» این پرسش، همان آزمونی است که به نشان میدهد ما چه اندازه به خویش و در نتیجه به دیگران متعهد هستیم.
همین معمولی زیستن و ارتباط با دیگران مهمترین ویژگی سعادت و سلامت است؛ و در نتیجه مهمترین نشانهی آنکه ما چه اندازه به مخاطبان، مشتریان، بیماران و نهایتا سایر شهروندان، میتوانیم خدمات با استاندارد دهیم.
جامعهی طبقهبندیشدهای که هر روز کسی خودش را از زندگی عمومی جدا میکند، هر روز کسی دیوارش را با زندگی عمومی بلندتر میکند؛ به مرور ادراک و همدلیاش را با جامعه از دست میدهد؛ و این یعنی یک جای کارش میلنگد؛ که آن سعادت عمومی است.
با معمولی زندگی کردن است که به مرور پزشکان، سیاستمداران، سلبریتیهای شناختهشده، گاه در یک رستوران معمولی نشستهاند، گاه در یک اتوبوس معمولی هستند، گاه در پارک آمده، گاه در سینما در صندلی کنار دست ما نشسته؛ و … اینها همه نشانهی آن جامعهای خواهد بود که در آن شهروندان خدماتی با بالاترین استانداردها دریافت میکنند!
شهروندان این جامعه خدماتی با بالاترین استانداردها دریافت میکنند:
1️⃣چون شادتر، باکیفیتتر و انسانیتر زیست میکنند.
2️⃣چون همین مراوده با مردم ادراک بهتری برای شناخت جامعهشان به آنها میدهد.
3️⃣چون نه تنها برای مردم انسانهای دستنیافتنی نیستند؛ بلکه چشماندازساز هم هستند.
4️⃣چون هم به خودشان و هم به دیگران نشان میدهند که انسان هستند؛ پس اشتباهات انسانی دارند؛ پس نیاز به همکاری و حمایت و گاه تذکر و تنبیه دارند.
5️⃣چون احساس تعلق به یک جامعهی مشترک را به ما میدهد.
و تمامی این دلایل بالا شروعی است برای افزایش اعتماد ما به همدیگر! اگر سرمایهی اجتماعی و اعتماد پایین است؛ از همین دیوارها شروع شده است؛ دیوارهایی که بین خود و بقیه کشیدهایم.
اگر ما معمولی زندگی نمیکنیم؛ میتواند سوگندنامهی ما برای سال آینده همین اندازه تعهد به خود باشد که «مثل آدم زندگی کنم»!
اصلا بیا و مثل آدم زندگی کنیم!