الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت: دکتر سید احسان خاندوزی
دکترای اقتصاد، مدرس دانشگاه و معاون دفتر اقتصادی مرکز پژوهش های مجلس
*تلقی شما در وضعیت ایده آل با توجه به مطالعاتی که داشتید از الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت چیست؟
ابتدا باید بدانیم توقع و انتظار ما از این الگو چیست و ما به دنبال حل چه مشکلی از طریق این الگو هستیم؟ و چه چیزی را کم داریم یا نداریم و فکر می کنیم الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت باید آن را داشته باشد. اگر شما با صاحب نظران مختلف صحبت کنید هر کدام از یک منظر و با یک توقعی وارد این بحث می شوند. بنابراین فارغ از اینکه محتوای الگو چه هست بیندیشیم که اگر ما چه داشته باشیم، الگو داریم؟ این یک اجمال و ابهام مفهومی است که خود مسئله با آن مواجه است و در واقع توقع می رود که واضع این مفهوم خود تا حد ممکن کمک کند؛ یعنی یکی از ویژگیهای هدایت فکری و راهبردی که رهبر انقلاب دارا هستند ابداعات مفهومی ایشان است که هر از گاهی یک نکته یا مفهوم سازی جدیدی مثل جنبش نرم افزاری، الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، نقشه علمی، مهندسی فرهنگی… ارائه می دهند. این مسئله یک مقدار بحث را پیشینی می کند و کمی ما را عقب می اندازد.
تلقی شخصی بنده این است که احساس می کنم ما یک خلأ سطح راهبردی داریم یعنی برای اینکه برسیم به وضعیتی که در چشم انداز قانون اساسی است با توجه به سیاست های کلی نظام، این سیاستها برای اینکه تبدیل شود به یک سیاست اجرایی یا قوانین و مقررات که سطح پایینیِ اداره امور جامعه است نیاز به یک حلقه واسط دارد. شما می توانید به شکلها و از راههای گوناگونی از اصفهان به مشهد بروید اینکه آن راه بهینه که شما را به مقصد می رساند کدام است و با کدام وسیله و چه سرعت و توشهای می شود رفت مسأله مهمی است. فکر می کنم سوال الگوی اسلامی ایرانی در این سطح است و به نظر بنده ما نیاز داریم برای رسیدن به آن جایگاه تعریف شده در اسناد بالادستی کشور مدلی ارائه دهیم. مدلی با دو بعد اصلی؛ یک بعد رفتاری و دیگری بعد سیاستگذاری یا مدیریتی که بتواند به ما نشان دهد به چه شیوه ای حرکت کنیم تا به آن جایگاه اول اقتصادی، علمی و الهام بخش در جهان اسلام برسیم. به دلیل اینکه ما از این مسأله آگاهی نداریم، با رفت و آمد دولتها و مجالس مختلف، راهبردی که انتخاب می کنیم دچار تزلزل جدی می شود. به عنوان مثال اتفاقی که در مورد تحقق عدالت اجتماعی می افتد نشان می دهد که ما به دلیل اینکه غیر از هدف گذاری کلی که در قانون اساسی آمده نظریه دقیق و شفاف خودمان را در مورد عدالت هیچگاه تبیین نکرده ایم و به اجماع نرسیدهایم. این موجب شده با آمد و رفت مدیران اجرایی اساساً شاهد نقاط عطف و جهت گیریهای متفاوت باشیم. در نتیجه در هر دوره ای، کشور به یک جهتی حرکت می کند.
خلاصه الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت یعنی نقشهی راه رفتاری و سیاستگذاری که ما را به مقصدی که در چشم انداز مشخص شده است میرساند و اگر این حلقهی واسط را فراهم کنیم آن وقت در آن چارچوب و زمین بازی است که اسناد پایین تر مثل قوانین و مقررات مجلس و دولت تصویب میشود. البته هنوز هم انعطافهایی باقی میماند. یعنی ما توقعمان این نیست که در نهایت از الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت مثلاً به 5 یا 10 قانون مشخص برسیم که بگوییم با فلان عدد آموزش عالی ما تحقق پیدا کند. من چنین توقعی ندارم اما حداقل اینکه راهبرد اقتصادی، فرهنگی، سیاست داخلی و خارجی جمهوری اسلامی از این شاهراه موسّعی که اکنون هست تبدیل به یک راه دقیق تر و شفاف تری شود که ما دچار اعوجاجهای اساسی و زیگزاگی نشویم.
*ما خیلی اوقات در بحثها به طور سلبی صحبت میکنیم نه ایجابی. با این پیش فرض اولویتهایی که به ذهنتان میرسد را با توجه به حوزه ی تخصصیتان و شرایط ایدهآلی که در بحثتان مطرح کردید بیان کنید و بگویید باید به چه سمتی حرکت کنیم؟
آسیب شناسی که بنده در ذهن دارم از روندهای لااقل 20 ساله بعد از دوران جنگ این است که ما مشکلمان و آن چیزی که الان تبدیل به آسیب شده است در سطح چیستی نیست بلکه در سطح چگونگی است. ما دانستههای زیادی از وضع مطلوب داریم بویژه به نحو سلبی (یعنی چه چیزهایی در وضع مطلوب نیست). ما از مقصدمان تصویر کاملاً مه-آلودی نداریم ما تکههای زیادی از این پازل را میشناسیم هرچند ممکن است تفصیلی نباشد. اما حتی در سطح ایجابی دست خالی نیستیم. آن چیزی که برای ما مشکل ایجاد کرده این نیست که میخواهیم به چه سمتی برویم و جامعهی ما به چه شکلی باید باشد. ما در مورد تصویر مدینهی فاضله دعوای کمی داریم (تصویری اجمالی از مدینه فاضله داریم). تنها زمانی که از پارادایم اسلام سیاسی حضرت امام خارج بشویم دعوا در سطح چیستی وضع مطلوب خواهد بود اما در داخل این پاردایم فکری که قرار میگیریم به نظر بنده مشکل در سطح چگونگیها مطرح میشود و به نظر می-رسد جنس الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت باید یک جنس راهبردی باشد. یعنی دعوا بر سر این نیست که جامعه باید شهروندانی راستگو، عادل، پرکار، متفکر و … داشته باشد یا در اقتصاد سالم باید بهرهوری بالا، توزیع درآمد عادلانه، ربا و رانت حداقل باشد. ما جامعهی ایدهآل را به نحو اجمال میشناسیم اما اینکه چه کنیم که جامعهی ما به سمتی سوق داده شود که ربا را ضدارزش و عفاف را ارزش خود انتخاب کند! اینجاست که راهبرد و نظامسازی نداریم.
*ما چگونه این چگونگیها را دریابیم؟
همین جا باید متوجه آن دو پسوندی که به کلمهی الگو چسبیده است، شویم. ا- اسلامی بودن 2- ایرانی بودن، که هر دو دارای لوازمی هستند. یکی از لوازم اسلامی بودن معیاری است که میخواهیم با آن جامعه را به سمت مورد نظر پیش ببریم (راهبردها و مکانیسمها). حقانیت معیارهای ما باید متکی بر منابع معتبری باشد که فراتر از قرارداد اجتماعی و خواست و میل مردم یا سیاست یا یک حزب و گروه است. این وجه بارز اسلامیت الگوی ما است. خروجی این الگو که بایسته های ما و بایدها و نبایدهای ما است، تنها زمانی محقق خواهد شد و به ما کمک خواهد کرد که با نظام بینشی و ارزشی و انگیزشی مردم ما تناسب داشته باشد؛ یعنی اگر جامعهی شما در طول سالهای گذشته یا تا زمانی که جامعه برای اجرای الگو آماده شود از لحاظ ارزشی دچار واگراییهای جدی نسبت به مطلوب بودن سبک زندگی مسلمانی شده باشد و طبقهی زیادی از مردم از اقشار مختلف دیگر به دلایلی نخواهند مؤمنانه زندگی کنند، نخواهند قیودی که شرع می گوید را رعایت کنند، در آن زمان دیگر نمی توان برای آن جامعه صحبت از یک الگوی اسلامی کرد و در واقع جامعه مکانیسمهای اجتماعی اجرای این الگو را در عمل پس خواهد زد. اگر ما آگاه نباشیم که اولویت های ارزشی و ذهنی مردم ما چیست و ساختار آن از چه مواردی تشکیل می شود و چه مواردی را بر دیگر موضوعات ترجیح می دهند و این ترجیحات ارزشی در ذهن مردم عوض شده باشد و در این ترازو کفهی سبک زیست مؤمنانه پایین آمده باشد و کفهی سبک زیست انسان مدرن و عقل خودبنیاد تقویت پیدا کرده باشد، آن زمان تمام فعالیت هایی که برای به انجام رسیدن الگوی اسلامی می کنیم در عمل به نحوی بیاثر خواهد شد.
و اما در مورد پسوند دوم یعنی ایرانی بودن باید گفت: ما در تبیین راهبردهای اسلامی و سیاستگذاریهای اسلامی به دنبال یک نسخهی جدیدی از قرآن نیستیم. اگر الگوی پیشرفت حاوی بایستهها و باید و نبایدهایی باشد که همیشه درست و خوب است و در هر زمان برای انسان مؤمن درست است، گرهگشای مشکل ما نیست. ما به دنبال الگویی هستیم که گرچه معیارهایش را از آسمان میگیرد اما برای موضوعات و چالشها و تنگنا ها و مشکلات این جامعه صحبت کند، نه هر جامعهای.
به بیان دیگر نظر بنده آن است که الگو زمانی یک مدل مناسب است که نتوان آن را عینا در مورد مالزی و ترکیه اجرا کرد. ترکیه نیاز به یک الگوی اسلامی ترکیهای پیشرفت دارد. بنابراین پذیرفته نیست اگر به بهانه حفظ جامعیت و تقدس این الگو آن را بقدری موسع ببینیم که به ظرف خاصی تعلق نداشته باشد. ما به دنبال الگویی هستیم که برای طرز فکر مردم ایران، نوع نگاه تاریخی که مردم ما به حکومت داشتند برنامه ریزی کند. در سطح ساختارها هم به همین نحو است. ما برای جامعه-ای الگوی اسلامی ایرانی درست میکنیم که در آن نفت نقش مهمی در رفتارها و سیاستگذاریها ایجاد میکند. الگوی ایرانی اقتضای دومی است که نمیتوان آن را در اختیار مردم مالزی یا ترکیه قرار داد.
نکتهی دیگر این است که ما این الگو را در شرایطی میخواهیم اجرا کنیم که از لحاظ فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و … ناچار به تعامل هستیم و در معرض تأثیر و تأثرهای جدی قرار داریم. وجه سومی که می توان به اسلامیت و ایرانیت اضافه کرد جهانی شدن این الگو است، بنابراین بسیاری از متغیرهای برون زا متأثر از آن فضایی است که در بستر جهانی شدن به ما منتقل میشود و ما قدرت کنترل بسیار کمی روی این متغیرها داریم. هم تهدیدها و هم فرصتهای جهانیشدن بر اقتصاد و فرهنگ و سیاست ما اثر بسیار مشهودی دارند. هر سه این موارد ابعاد و اقتضائات بسیار بزرگی را بر روی بحث الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت در بر می آورد.
*ما دارای چه فضاهای تنفسی در این دنیای مدرن غربی شده هستیم که اطمینان پیدا کنیم با توجه به پیشرفت-های غربی میتوان این الگو را طرح ریزی و اجرا کرد؟ آیا این الگو در این فضا جایگاهی دارد؟
این کار بسیار سخت و بسیار پیچیده است و پاسخ آن تاحدی به انتظار ما از جامعه هدف الگو بستگی دارد. اگر توقع شما از الگوی اسلامی ایرانی و از جامعه ای که الگو را میپذیرد این باشد که رفتارها و سیاستگذاریهایتان از جنس رفتارهای حداکثری باشد و به عبارتی شما دورخیز یک جامعهی کاملاً اخلاقی را داشته باشید (یعنی توقعمان و مبنای قانونگذاری و سیاستگذاریهایمان این باشد که جامعه در سطح جامعه متقین و محسنین عمل کند) و از مردم بخواهیم عموما این گونه عمل کنند، این الگو یک نوع طرحریزی میطلبد که به نظر واقعگرا نخواهد بود. لکن اگر دورخیز ما غیرحداکثری باشد یعنی حد انتظار ما از مردم انجام رفتارهای عدل گونه باشد که نیازمند مکانیزم های تشویقی است و توقع ما این باشد که عدالت و فقه در آن رعایت شود، نوع دیگری از الگو پدید خواهد آمد. هدفگذاری اولیهی از یک جامعهی اسلامی این هست که آن جامعه ای اسلامی میباشد که مبانی عدل و معروف در آن محقق شود. این جامعه با جامعهای که شما توقع داشته باشید اغلب آدمها به شیوهی حداکثری عمل کنند، متفاوت است. دورخیز برای جامعه حداکثری در بستر این همه تهاجمات و نفوذها و فشارهای بیرونی کاری است ناشدنی، دستکم تا مرحله نخست و استاندارد اولیه محقق نشده، نمیتوان حداکثری برخورد کرد. اما اگر خیز شما خیز معقولی باشد که با عقل و فطرت و غریزهی انسانها سازگار باشد یعنی «نه عموم رفتارها و سیاستها» بلکه «آنچه غالب است»، معیارهای عدالت و اخلاق و پیشرفت مادی و نزدیک شدن به آن میزانها باشد، این البته در همین شرایط فشارهای فرهنگی و اقتصادی خارجی، شدنی است. همین الان در کشور ما جریانهایی وجود دارند که عصاره نگاهشان به الگوی اسلامی یک جامعه زاهد در مصرف، عارف در معنویت و جنگجو در سیاست است، اینها مصداق آن خیز حداکثری است که گفته شد. ما باید یک راه واقعگرا و میسور برای رسیدن به آرمانها انتخاب کنیم، اگر به این راه با صداقت و جدیت پایبند باشیم، نصرت خداوند شامل حال ما میشود و ثمره این جهاد، بازشدن سبل و افقهای جدید و عالیتر است. البته وعده نصرت نهایی جبهه حق نیز بر امید ما نسبت به چرخش اوضاع عالم میافزاید.
*فکر میکنید بعد از سیاستگذاری و رسیدن به اجرا باید در چه قشری از مردم یا در کدام ساختارها بیشتر سرمایهگذاری شود و ثانیاً با توجه و تمرکز بر حوزهی خودتان برای اینکه این فرایند مدیریت و متمرکز شود چه کارهایی اولویت دارد ؟
اگر شما نقاط گرانیگاه جامعه را پیدا کنید و بتوانید توجه خود را بر روی آن نقاط متمرکز کنید به نظر میرسد که نتیجه و بازخورد خیلی بیشتری میگیرید و باید توجه داشته باشید که همهی اقشار جامعه از پایین تا بالا در این الگو حضور دارند و نقش دارند اما سیاستگذاری که میخواهد این الگو را پیش ببرد باید آن گرانیگاهها را شناسایی کند. (منظور از پیدا کردن گرانیگاه ها این است که آن سررشتهها را پیدا کنیم که قطعاً جمع عظیمی به دنبال آنها خواهد آمد.) مثلاً طبق همان حدیث حضرت رسول صلی الله و علیه و آله که دو صنف از امت خود (الامرا و العلما) را نام می-برند، اگر این گروههای مرجع را بتوانیم به سمت سازوکارهایی هدایت کنیم که براساس صلاح رفتار کنند شاید60، 70 درصد راه را طی کرده باشیم. آن وقت نیروی بسیاری به اینها خواهند پیوست و اینها جریانآفریناند. بنابراین به نظر من کسانی که از جهت نخبگی علمی در حوزه و دانشگاه و رسانه و فرهنگ نقش دارند و نخبگان سیاسی و مدیریتی جامعه، اینها میشوند خط مقدم. زمانی ما میتوانیم از اینها توقع داشته باشیم که شما پیش بیفتید تا مردم در پس شما بیایند که خود اینها در واقع به شکل جوشش درونی و باور عمیق این مسئله را بپذیرند. برای تحقق این مطلب یک سری نیازمندیهایی وجود دارد. مثلا خود اینها در فرایند این الگو مشارکت داده شوند و احساس تأثیر بکنند و احساس به رسمیت شناخته شدن بکنند، نتیجه این حرف این میشود که الگو نویسی اسلامی ایرانی نباید یک الگو نویسی محفلی شود. یعنی اگر ما جمعی را مأمور کردیم که بنشینید الگوی اسلامی ایرانی را بنویسید و بعد آن را ابلاغ کنید و فکر کنید که این الگو از فردای ابلاغ به اجرا گذاشته میشود این یک تصور ساده لوحانهای از مکانیسمهای اجتماعی است، همانطور که یک تحول مثل انقلاب تا فراگیری پیدا نکرد منجر به نتیجه نشد. به عنوان مثال ضمیر “هم” در ” حتی یغیروا ما بانفسهم” به قوم بر می گردد نه به بعضی از قوم… و این قوم اگر خواست و گرایشها و بینش هایش را تغییر داد آنگاه خداوند نیز سرنوشت آنها را متحول خواهد کرد.
*چه کنیم که این مشارکت از سطح بالای جامعه به اقشار پایین نفوذ کرده و آنها هم شریک شوند؟
شریک شدن آنها کار سختی نیست تنها نیازمند عزم صادقانهای است که باید توسط متولیان این بحث انجام شود. مسالهای که در مورد چشم انداز افتاد نیز از این معضل رنج میبرد. در مورد چشم انداز باید گفت که گرچه صد نفر به نحوی نخودی در این آش انداخته بودند اما در نهایت برخاسته از یک بلوغ جمعی نبود. چنانکه میبینیم در اوایل حرکت پیرامون کلمه نخست چشمانداز یعنی «توسعهیافته» حرف و حدیث بسیار ایجاد شد. همچنین باید در میان اقشار مختلف جامعه فرهنگ سازی کرد و هر چقدر این مشارکت با طبقهی نخبگان مختلف کشور جدیتر و وسیعتر و صادقانهتر صورت بگیرد به نظر میرسد که در مورد آن محصول عزم و اتفاق نظر بیشتری به وجود میآید.
*لطفا ارزیابی و مقایسهای داشته باشید در مورد کشورهای اسلامی که تا حدی تحرکهای جدی هم داشته-اند مثل مالزی و ترکیه… و بفرمایید چه تفاوتهایی با کشور ما دارند و ما از چه موفقیتهای آنها میتوانیم برای برداشتن قدم های سریعتر استفاده کنیم ؟
ما در همهی موضوعات نمیتوانیم به جهت استفاده از موفقیتهای آنها برای طرحریزی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت ارزیابی داشته باشیم و نباید به دنبال این راه حل باشیم. ما هر اصطلاحی را برای این الگو در نظر بگیریم چه پیشرفت، چه رشد و هر چیز دیگری قطعاً و حتماً یک دست قواعد جهانشمولی دارد و حتماً یک دست قواعد جهان شمول ندارد. یعنی در واقع الگوی اسلامی ایرانی میتواند حاوی دو دسته راهبردها باشد یک دسته راهبردهایی که قطعاً اگر نظام ارزشی و بینشی شما فرق کند (مثل همان بحث اسلامیت یا خاستگاه اجتماعی ایرانیت) متفاوت خواهند شد یک دسته از کسانی که میگویند الگوی پیشرفت همان الگویی است که آنطرف دنیا اجرا شده است آنها در همین نقطه راهشان از ما جدا میشود. اما یک گروه دیگر هم راهشان از ما جدا میشود که در کشور ما به آنها کم پرداخته میشود، آنها کسانی هستند که قائلند تمام قوانین این الگو خاص، متمایز و ویژهی ماست و ما وجه مشترکی با دیگران نداریم و راه درس آموزی و عبرتگیری و مراجعه به تجربیات جهانی بسته است و نباید دنبال این باشیم که انباشت علم بشری به چه مواردی رسیده است. آنها معتقدند ما با تمامیت تمدن مدرن مشکل داریم و هیچ وجه مشترکی نداریم و در کل آن-ها را باید کنار گذاشت. بنده قائل به این موضع نیستم. همانطور که در قرآن میخوانیم که یک سری سنتهایی وجود دارد که تبدیل و تغییری در آنها نیست چه ما دنیاطلب باشیم و چه آخرت طلب، قرآن با صراحت بیان میکند که امداد خدا به گروهی که تلاش میکنند میرسد، البته اگر جهتگیری دنیایی داشته باشید تنها در این دنیا پاداش می-گیرید اما برای آخرت اینطور نیست. نکته قابل توجه این است که قاعدهی امداد، شرقی و غربی ندارد. قواعدی که در واقع در بحث الگو میخواهیم به آن برسیم از یک سری قواعد کلی پیروی میکند و البته یک سری قواعد متمایزکننده نیز داریم.
مثلاً در خصوص تمام کشورهایی که تجربهی موفقی از جهت توسعه یافتگی داشتند بلا استثناء میشود گفت که جدی شمردن و محور قرار دادن و اصل بودن نظم، مؤلفهای است که نقش عمدهای در پیشرفت اقتصادی و… آنها داشته است و شما نمیتوانید کشوری را پیدا کنید که در طول زمان هر چه بیشتر بی نظمتر و قانون گریزتر بوده باشد رشد بیشتری کرده باشد. هر چه جامعه واگراتر و غیر همگن تر باشد جمع کردن و مدیریت کردن و الگو نوشتن برای آن سختتر است. مثال دیگر ملتزم بودن و محترم شمردن بررسیهای کارشناسی و علمی است. باز هم شما نمیتوانید کشوری را پیدا کنید که تصمیم گیری او ارتباط سیستماتیکی با بدنهی کارشناسی نداشته باشد و علم وعالم احترام عملی نداشته باشند و آن کشور توانسته باشد راه پیشرفت را خوب طی کند.
*به نظرشما وضع فعلی ما تا رسیدن به مقصد و جایگاه اصلی چقدر فاصله دارد و به نظر شما مهمترین موانع و مشکلات ما در این راه چیست؟
به نظر بنده مهمترین آسیب کنونی ما این است که ما اگر در سال 1391 نتوانیم نظام تصمیم گیری خود را به آنچه که الان در مورد الگوی اسلامی ایرانی میدانیم پایبند کنیم امید زیادی نباید داشته باشیم که زمانی هم که الگو را به دست آوردیم بتوانیم نظام تصمیم گیری خودمان را ملتزم کنیم به اینکه با التزام به این الگو پیش برود و این بزرگترین آسیبی است که در سالهای اخیر کشور به آن دچار است و کسانی را که روی بحث الگوی اسلامی ایرانی فکر میکنند و دغدغه دارند را با یک چالش انگیزشی مواجه میکند. نوشتن الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت تنها هدف ما نیست، بلکه نوشتن الگو مقدمهای است، مثل وضو گرفتن تا نماز بخوانیم. ما این الگو را میخواهیم تا ضوابط اسلامی بر ایران محقق شود. ما باید در کنار فعالیتهایی که حوزه و دانشگاه انجام می دهند قیدهایی را بر روی نظام تصمیم گیری کشور بگذاریم که آنها را ابتدا مقید به اجرای نسخههای موجود بکنیم تا در آینده به نسخههای کاملتر برسیم. آنموقع می-توانیم امید داشته باشیم که هدف نهایی محقق خواهد شد.