بوروکراسی و توسعه در ایران
فصل ششم
وزارت در عصر سلجوقیان
نویسندگان : ابوالحسن فقیهی – حسن دانایی فرد
جهت دریافت نسخه الکترونیکی فایل،کلیک کنید
مقدمه
در امپراطوری سلجوقی در کنار «علما» نهاد مهم دیگری نیز وجود داشت که میبایست در چارچوب دولت سلجوقی به صورت یک عنصر ثبات عمل مینمود و بر نیروهای مختلف پراکنده که به طور داخلی و خارجی در کار بودند نظارت میکرد. این نهاد، بازوی کشوری حکومت به شمار میرفت. اگر تشکیلات کشوری سلطه خود را بر طبقه نظامی (با نظارت بر اراضی و عایدات) حفظ میکرد و توان ایستادگی خود را در مقابل تلاش اشراف نظامی در تمام سطوح فعالیتهای کشوری به ثبوت میرسانید و اگر تجارب جدید آموزشی به جای پیوند ظاهری طبقه اداری با نهاد مذهبی، ارزشها و اخلاقیات اسلامی را جانشین سنن دبیری عصر ساسانی میساخت ـ اگر تمام این شرایط مهیا میشد ـ احتمالاً نتیجه اساسی آن ایجاد یک نهاد سیاسی اصیل «اسلامی» بود. این که آیا یک چنین حکومتی با توجه به وضع واقعی تاریخی و ماهیت تجربی تشکیلات آن میتوانست دوام بیاورد مایه یک سؤال قابل طرح است.
از آنجا که اطلاعات دقیق و مفصل در خصوص نهادهای سیاسی و دیوانی حکومت مرکزی موجود نیست، از این رو شاید بتوان شکست و ناکامی تشکیلات کشوری را در ایجاد یک ارگان محکم حکومتی با مراجعه به یکی از نهادهای عصر سلجوقی یعنی وزارت که اطلاعات مبسوط و انتقادی در خصوص آن در دسترس است مورد بحث و بررسی قرار داد. با بررسی نهاد وزارت و خصوصاً خود وزیر، وظایف، گمارش، آموزش، تربیت، پشتوانه فرهنگی و علائق و امتیازات و مخاطرات مقام او میتوان به این سؤال جواب داد که چرا تشکیلات کشوری به صورت یک عنصر ثابت داخلی در نیامد تا به درد جامعه و حکومت سازمان یافته آن بخورد؟
وزارت در عصر سلجوقی یکی از ویژگیهای جاافتاده حکومت اسلامی محسوب میشد و وزیر نسبت به سابق قدرت زیادی از سوی سلاطین ترکنژاد بیتجربه و عموماً بیسواد اعمال میکرد. وزیر دوره سلجوقیان، محور دستگاه حکومتی به شمار میرفت و به عنوان نایب سلطان عهدهدار تمام جنبههای تشکیلات کشوری بود که تحت نظارت حکومت مرکزی قرار داشت.
معالوصف به طور کلی از آنجا که اختیار و قدرت واگذار میگردید و قدرت بیشتر شخصی بود تا نهادی، از این رو توانایی و یا ناتوانی منصور بین بازتابی از توانایی و یا ناتوانی خود سلطان بود. بنابراین یک سلطان مقتدر یا ناتوان (یا وزیر مقتدر و یا ناتوان) میتوانست بسادگی در انجام درست امور حکومتی و یا اجرای نادرست این امور تأثیر داشته باشد. معهذا در اواخر دوره سلجوقی، وقتی نیروهای داخلی و خارجی نفاقافکن و تشنجزا به طور مستقل در کار بودند، حتی یک وزیر مقتدر هم در جریان وقایع و مقتضیات زمان نمیتوانست کاری انجام دهد.
گمارش وزیر
1ـ از طبقه دیوانسالاری
وزراء و سایر مأمورین عالی رتبه، اغلب از افراد «دیوانهای» مرکزی و یا ایالاتی انتخاب میشدند که با کارآموزی یا سنت خانوادگی به طبقات دیوانسالاری حرفهای راه مییافتند، بنا به عقیده خاص نظامالملک استعداد و شایستگی از اهم مسائل پیشرفت کارگزاران دیوانسالاری محسوب میشد، معالوصف چنان که متوجه شدیم پدیده حمایت و دسیسه یکی از عواملی بود که بر انتصاب واقعی مأمورین اثر میگذاشت و از فکر ایجاد نوعی نظام پیشرفته منظم در میان مقامها جلوگیری مینمود. با وجود این تعداد زیادی از وزراء از راه تصدی مقامهای تبعی دیوانسالاری به مقام وزارت نایل میشدند. علیبن محمدابوالقاسم زعیم یکی از وزراء مستظهر خلیفه عباسی، که در رأس دبیران قرار داشت دوباره به وزارت مستظهر رسید و اما او مدت پنجاه سال تا رسیدن بدان مقام قدم به قدم از مقامی به مقامی دیگر ارتقاء یافت.
جریان زندگی کمالالملک سمیرمی شاهد خوبی برای ارتقاء مأمروی به مقام وزارت از راه احراز مقامات پایین است. کمالالملک از مردم سمیرم اصفهان بود. سمیرم به گوهر خاتون زن سلطان محمد تعلق داشت. پدر او شغل محصل مالیاتی این شهر را بر عهده داشت. وزیر گوهر خاتون در سمیرم، محمد جوزجانی امیرالعمید بود؛ و کمالالملک به خاطر مقام و موقعیت پدرش و کامیابی او در این شغل بارها به ملاقات این وزیر شتافت و درصد جلب توجه او برآمد. عاقبت این وزیر بر تدابیر و توصیههای او تکیه کرد و در میان اشراف اعتبار زیادی کسب نمود. وقتی که امیرالعمید برای انجام وظایف خود به عنوان «عامل» راهی بغداد شد کمالالملک را در سمیرم نایب خود کرد چرا که او را مناسبترین و معتمدترین فرد برای این شغل دریافت. عبدالعزیز عمومی عمادالدین اصفهانی که او هم در «دیوان» گوهر خاتون خدمت میکرد، موقع را غنیمت شمرده و با کمالالملک رابطه برقرار نمود و در او نفوذ یافت. کمالالملک تحت راهنمایی او دست به بعضی از سیاستها زد که بر اعتبار «دیوان» گوهر خاتون افزود و همین امر باعث شد که مورد توجه گوهر خاتون گردد. وقتی که محمد جوزجانی امیرالعمید از اعتبار کمالالملک به خشم آمد و اعلام کرد که او را از کار برکنار خواهد کرد، گوهر خاتون به او اطلاع داد که بهتر است کمالالملک در خدمت او باقی بماند؛ از اینها گذشته او در تهدید وی نه به عنوان یک نفر نایب بلکه به عنوان یک نفر دستیار شتاب کرد و باعث شد که موقعیت کمالالملک محکم و مسجل گردد و بعد از مرگ امیرالعمید وزیر گوهر خاتون شود. سپس گوهر خاتون از نفوذ خود استفاده کرد تا سلطان محمود، کمالالملک را «مشرف» خود سازد. کمالالملک در پایان سلطنت محمد به مقام «مستوفی» رسید و در خلال وزارت بینتیجه ربیبالدوله وزیر معروف، یکی از اعضای متنفذ «دیوان» او شد. بالاخره به مقام وزارت سلطان محمودبن محمد نایل آمد، اما سه سال از احراز این مقام نگذشته بود که به قتل رسید.
لمبتون مینویسد که در عصر سنجر نوعی گرایش عمومی به واگذاری مقام به خانوادههای «کهن» دیده میشد، ولیکن هیچ نوع اصل وراثتی در این مقامات دیده نشده است. خاندانهای وزراء، خازنان، «قضات» بینصیب از این مسأله نبودند؛ مثلاً اگر چند نفر از خانوادهای به مقام وزارت میرسیدند معمولاً در نتیجه اعتبار و حیثیت آن خانواده بود.
2ـ از سایر طبقات اجتماعی و اقتصادی
گرچه رؤسا مایل بودند که انتخاب از طبقه دیوانسالاری حرفهای صورت بگیرد، ولی جامعه آن مایه انعطاف و تحرک را داشت تا افراد دیگری نیز از سایر طبقات اجتماعی و اقتصادی ـ در صورت کسب آموزش و کارآموزی بتوانند وارد خدمات عمومی شوند ـ گو این که پدیده حمایت مشکلات زیادی پیش میآورد.
از اینها گذشته، از آنجا که طبقه دیوانسالاری حالت گروهی داشت و چون رقابت و دسیسه در همه جا دیده میشد از این رو چنین مینماید. وزیری که از یک خانواده ویژه نبود یا با هیچ فرقهای رابطهای نداشت، انتصابش به وزارت فقط به این دلیل بود که بتواند کارها را به طور مستقل سروسامان دهد.
کاشغری وزیر سلطان سنجر از جمله وزرایی بود که از میان طبقه دیوانسالاری برنخاسته بود؛ او یک نفر ترک بیسواد بود که از راه تجارت املاک هنگفتی کسب کرده بود. کاشغری که مورد عنایت قماچ امیر سیستان بود در پیش سلطان خودشیرینی کرده و به مقام وزارت او رسید. معالوصف فقدان رهبری و مدیریت در وی، او را منفور خاص و عام ساخت، تا آنجا که توسط مأمورین سلطان محمد متهم و دستگیر و جریمه شد و به حکومت یکی از شهرهای ترکستان منصوب گشت.
در دوره سلجوقیان وزراء دیگری نیز در کنار وزرائی که از میان بازرگانان گمارده شده بودند، وجود داشتند که یا نماینده طبقه جامعه اقتصادی متمایز از طبقه دیوانسالار حرفهای بودند و یا از هر دوی آنها به شمار میرفتند و اکثر آنها هم نماینده دهقانان ایرانی (اشراف زمیندار) محسوب میشدند. مثلاً ابن قصاب وزیر پدر خلیفه ناصر در بغداد گوشتفروشی میکرد. پدر ابن هبیره کارگری بود که در آموزش و کارورزی پسرش پافشاری کرد تا اینکه بالاخره باب زندگی سعادتمندی را به روی او گشود. شاید از معروفترین (یا گمنامترین) افرادی که از جامعه یا سایر طبقات اقتصادی به مقام وزارت رسید ابوالقاسم در گزینی پسر یکی از کشاورزان باشد.
3ـ ملاحظات جغرافیایی
نخبگان مغلوب از روزگار سامانیان در صدد بودند تا با عرضه خدمات خود به ترکان غالب، ارزشهای تمدن و فرهنگ خود را حفظ کنند. این دیوانسالاران به محض این که سلجوقیان جای غزنویان را گرفتند به خدمت آنها درآمدند و سلجوقیان نیز با آغوش باز آنها را پذیرفتند. بدین ترتیب، گو این که وزراء سلجوقی از لحاظ اقتصادی و اجتماعی به طبقات مختلفی تعلق داشتند، ولی هنوز اکثر آنها از نظر تربیت و سنت وابسته به طبقه دیوانسالاری حرفهای بودند که از اشراف زمیندار سابق ایران و خراسان بزرگ به خدمت گمارده شده بودند.
وزراء متقدم سلجوقی از همان افرادی انتخاب شده بودند که در خراسان در دربارهای سامانیان و غزنویان پرورش یافته بودند. طبق نوشته هـ. باون قبل از عمیدالملک کندری، دست کم چهار نفر وجود داشتند که قبل از ورود سلجوقیان به بغداد در سال 1055 م، وزارت طغرل را عهدهدار بودند.
بعدها در سرتاسر امپراطوری سلجوقی بنا به دلایل مختلف همه کارداران دیوانی ایالات شرقی امپراطوری از نظر نژاد و سنن و تربیت اصلاً ]در اصل[ ایرانی بودند.
4ـ به کارگیری مأمورین سابق
گرچه وزیر و اکثر مأمورین عالیرتبه «دیوان» اغلب ایرانی نژاد بودند و از اهالی بخش شرقی امپراطوری محسوب میشدند ولی توصیه نظامالملک و توضیح خطیبی درباره تعدادی از اهالی غرب ایران نشانگر این است که تعدادی از افراد دیوانی، غیرمسلمان بوده و از نظر اصل و نسب هم غیرخراسانی و غیرایرانی بودهاند. از اینها گذشته کمبود مأمورین تربیت شده در دوره متقدم امپراطوری برای اداره آن ایجاب میکرد که از خدمات افراد مزبور که بتوانند مراجع قدرت سلجوقی را یاری دهند، هر چه بیشتر استفاده ببرند. این افراد مرکب از اشراف نیمه مستقل نظیر هزار اسپ بن بنکیر و مأمورین سابق آل بویه و وزراء و مأمورین کردنژاد و رؤسای عرب و حکام مستقل دیگر بودند. خدمات سیاسی هزار اسپ بن بنکیر کردی که متحد سابق آل بویه بود اغلب شامل سلاطین متقدم میشد. هزار اسپ اکثر اوقات رابطی بود بین طغرل بیگ و بعضی از حکام مستقل محلی.
5ـ وجه تشابه مأمورین سلطان و خلیفه
قابل توجه است که مأمورین دیوانی خلیفه و سلطان از نظر اصل و نسب و گمارش و کارآموزی با همدیگر وجه تشابه داشتند. در واقع تعدادی از وزراء در مواقع مختلف هم در خدمت سلطان و هم در خدمت خلیفه بودهاند.
چنین مینماید مأمورینی که برخلاف مأمورین سلطان از نژاد عرب یا عراقی بودند در خدمت خلیفه قرار داشتند؛ معالوصف وزیر او و صاحب منصبان عالیرتبهاش هنوز از ایالات شرقی امپراطوری سلجوقی گمارده میشدند.
6ـ مشکلات کارکنان
در این زمان کارکنان مسائلی داشتند که بررسی گمارش وزیر، آنها را برملا میسازد. در آغاز به نظر نمیرسد که تدارکات کافی برای تربیت و کارآموزی افراد تعبیه شده باشد تا این کارکنان بعدها مقامها و مناصب مختلف امپراطوری را اشغال کنند. این فقدان مأمورین تربیت شده و متخصص یکی از دلایل تعدد منصب و تمرکز قدرت در دست افرادی بود که نظامالملک علیه آن هشدار داده بود. چنان که گذشت گمان میرود که امیرالعمید هم سه منصب را اشغال کرده باشد یعنی وزارت گوهر خاتون در سمیرم، «عمیدی» بغداد و «طغرایی» سلطان محمدبن ملکشاه.
سلجوقیان به موازات تعدد مناصب و مقامها تصمیم گرفتند که در درجه اول به مأمروین سابق و بعضی از افراد دیگر که نماینده سنن و مفاهیم مختلف دیوانی بودند و گمارش آنها علناً از ایجاد مانع در برابر روشها و جانشینی ارزشهای تازه به جای ارزشهای کهنه جلوگیری میکرد، اتکاء کنند. از اینها گذشته، تمرکز نهایی قدرت در دست یک طبقه مخصوص که بیشتر از نژاد ایرانی بودند، تشنجی را که همیشه بین ایدئولوژی اسلامی و ایدئولوژی آن دسته از ایرانیان متفکری که به طور تغییرناپذیر تار بدور خود تنیده بودند، حفظ میکرد.
به علاوه این واقعیت که کارکنان تشکیلات سلطان و خلیفه مشابه هم بودند، شاهد وجود «گروه متحدی» از دیوانسالاران حرفهای است که از میان مقامات آنها وزیر و مأمورین دیگر به صورت انحصاری انتخاب میشدند. در واقع این طبقه دیوانسالاری نظیر زبدگان حاکم جناح کشوری دولت از اسلاف خودشان آن هم شاید از راه آموزش و کارآموزیشان، تا حدی فرق داشتند. به جرأت میتوان گفت که این آموزش در ایجاد طبقه مدیران و دیوانسالاران جدید و اصول جدید مدیریت تا اندازهای مؤثر بوده است.
آموزش و کارآموزی وزیر
1ـ آموزش نوع مدرسهای
عمادالدین مینویسد که والدین ایام نظامالملک، وقت خود را وقف تعلیم و تربیت فرزندان خود میکردند تا در مجلس وزیر شرکت جویند. نظامالملک، طبق عادت، بر تعلیم و کارآموزی آنهایی که صادق و لایق بودند نظارت میکرد تا مقامات مناسب را در آینده عهدهدار شوند. وقتی نظامالملک یکی از محققین نابغه و استثنایی را کشف میکرد «مدرسه»ای برای او بنا میکرد و از املاک دولت چیزی بدان وقف مینمود و آن را با کتابخانهای مزین میساخت. در ایام وی گروهی از دبیران زبده ظاهر شدند و در جاهای مختلف، مقامهای شامخ دولتی را از آن خود کردند. از اینها گذشته بیتالحکمهها و نهادهای «علماء» همچنان به کار خود ادامه میدادند. خود وزیر خصوصیات و جنبههای ذاتی هر شخصی را مورد آزمایش قرار میداد و در خصوص علم و دانش و فضیلت وی تحقیق میکرد. آنهایی که راجع به ایالات اطلاعاتی داشتند، حاکم ایالتی میشدند و آنهایی که مستحق ارتقاء بودند ترقی مینمودند. حقوق به آن کسانی داده میشد که مطالعه میکردند و یا علم و دانش خود را در راههای دیگر به کار میانداختند و بدین ترتیب تمام هم و غم خود را صرف انتفاعات آموزشی و علمی میکردند. این افراد در بعضی موارد به مناطق مختلفی که دارای تسهیلات آموزشی نبود گسیل میشدند تا هم اعتباری کسب کنند و هم اینکه علم و دانش خود را در آنجا اشاعه دهند.
هر چند این گفته معروف بنداری اغراق و ایدهآلی بیش نیست ولی تلاشی که توسط نظامالملک برای پیوند نهادهای حکومتی با نهادهای مذهبی توسط نظام آموزشی «مدرسه»ای انجام میشد کاملاً واضح و روشن است. با این همه تأیید و تشویق نظام «مدرسه» بر اساس اصول اخلاقی، بنا به دلایل زیر تا حدی وجود داشته است؛ 1) سلجوقیان در رقابت و همچشمی با فاطمیان بودند؛ 2) سلجوقیان درصد کسب حمایت «علماء» بودند تا به توسط آنها حمایت اهالی محل را کسب نمایند؛ 3) (بنا به نظریه ادوار پرافتخار اسلامی) سلجوقیان در پی ایجاد یک دیوانسالاری وابسته به تسنن اسلامی بودند که حاوی عقیده و اصول جدید دیوانی باشد.
همگان برآنند که تعلیم و تربیت اسلامی قبل از ایام فاطمیان نوعی فعالیت آزاد و غیررسمی بود که دولت دخالتی در آن نداشت و یا کمتر دخالت داشت. بعدها گو اینکه تعلیمات مقدماتی یک امر خصوصی شد ولی تحصیلات عالیه در سطح «مدرسه»، به صورت یک مسأله مهم مورد حمایت دولت قرار گرفت.
«مدارس» دوره سلجوقی به تعلیم علوم اسلامی یا عربی میپرداختند ـ و شعب این علوم متکی به خود مذهب و یا مورد قبول آن بود. دوره تحصیلات «مدرسه» به «مدرسه» فرق میکرد. گرچه بعضی از «مدارس» به یک موضوع مثل «فقه» یا طب تخصص داشت ولی گمان میرود که اکثر «مدارس» برنامه عمومیتری برای تحصیل عرضه میکردند و به این ترتیب شخص میتوانست «قرآن» و «حدیث» و «فقه» و «کلام» را طبق مکتب اشعریه و «ادب» و بعضی اوقات حتی حساب و جبر را، به دلیل بهرهشان، یاد بگیرد.
2ـ سایر نمونههای کارآموزی وزیر
به طور کلی گرچه گمان میرود که آموزش در زمان سلجوقیان منحصر به مدرسه بوده و طبقه جدیدی از دیوانسالاران به تدریج ظاهر شده و تحت پوشش تعلیم علمائی که به این مکاتب وابسته بودند قرار گرفتند، ولی برخی از برجستهترین و متنفذترین وزراء و مأمورین آنهایی بودند که علاوه بر «مدارس» عمومی، دوره تحصیل خصوصی و یا کارآموزی ویژهای را نیز برای اشغال مقامی میگذراندند.
البته این آموزش خصوصی مستدام و همیشگی بود؛ شواهدی در دست است که حکام و مقامات خاص، دوره تربیتی ویژهای را میگذراندند.
3ـ نارسایی کارآموزی در تحول اصول تشکیلات دیوانی
تحدید آموزش به سیستم آموزشی «مدرسه» با تدارک نیروی انسانی برای نهادهای حاکمه و مذهبی، موجب شد که این دو نهاد به همدیگر پیوند بخورد و این که این سیستم آموزشی توانست در ایجاد اصول جدید تشکیلات دیوانی باشد یا نه، چیزی است که روشن و آشکار نیست.
معالوصف در این میان نیروهای مخالف زیادی در داخل و خارج وجود داشت که راه را برای تکوین تدریجی ارزشهای اسلامی در حیطه سیاست هموار میکرد. آموزش «مدرسهای» در قلمرو خود تا آنجا که اصل ارشادیاش قابل استفاده بود تمایز ایدئولوژیکی بین دین و دولت را مشخص میکرد و گرایش به سوی ترسیم نهاد حکومت را تنها از دیدگاه سیاسی ـ که طبقه دبیران متقدم عباسیان را مشخص کرده بودند ـ تقویت کرد. همانطور که اشاره شد گرچه «مدرسه» گاهی مأموری را تربیت میکرد که در زمینه معینی متخصص شده بود، ولی همین مأمور معمولاً نوعی زمینه کلی از علوم کسب میکرد که با مفهوم آرمان اکتساب فکری اسلامی تطابق داشت.
بنابراین آموزش «مدرسهای» با تأکید بر قالب و سبک و بالاتر از همه با تأکید بر جنبه انتفاعی آن، تعریف اصول ایدئولوژی را از دیدگاه عملی مورد توجه قرار نداد. مذهب فقط توانست خطوط رهبری عرفی و اخلاقی را فراهم سازد؛ و از سوی دیگر خودبخود نمیشد، بر صلاحیت و مسؤولیت یک نفر دیوانی اعتماد کرد.
قبل از اینکه بحث درباره ارزشهای آموزشی و فرهنگی و علائق وزیر را به پایان ببریم لازم است این نکته را یادآوری کنیم که تأسیسات نظامی هم افرادی را برای جنگ و نیز برای حکومت تربیت کرده است. آیا نمیتوان پذیرفت که وجود دو نظام همدوش آموزشی، توانایی نظام آموزشی «مدرسه» را از بین میبرده و از انتشار ارزشها و اهداف و اصول اسلامی در سرتاسر جامعه اسلامی جلوگیری میکرده است؟
پشتوانه مذهبی و فرهنگی و علائق وزیر
1ـ وزیر به عنوان عضوی از اعضای دیوانسالاری مبتنی بر «مذهب تسنن»
گرچه نظام آموزشی همیشه در تدارک دیوانیان شایسته موفق نبود ولی ارتباط رسمی بین دین و دولت و علاقه سلجوقیان به احیای تسنن اسلامی، طبقه حاکمه مستبدی را متناسب با مذهب و فرهنگ ایجاد کرده بود.
سلاطین متقدم سلجوقی مذهب حنفی داشتند و وزراء آنها هم یا حنفی مذهب یا شافعی مذهب بودند. نظامالملک در کتاب سیاستنامه، وابستگی وزیر را به اکثریت سنی مذهبان یکی از شرایط احراز این مقام قلمداد کرده است.
در روزگار سلجوقیان با تأکیدی که بر تحصیلات عالیه میشد، جای تعجب نبود که نوعی حیات فکری و فرهنگی برجستهای متجلی و متبلور گردد. خود وزراء و رابطین آنها گرچه ادیب نبودند (اما با وجود این اغلب آنها جزو ادبا بودند، چنانکه اشعار سروده شده مأمورین سلجوقی شاهد این مدعاست)، ولی معمولاً ادیبان را مورد تنقد و استمالت قرار میدادند. اکثر سلاطین و وزراء «علما» و «فقها» را مورد حمایت قرار داده و در مجامع علمی حضور به هم رسانیده و در آنها شرکت میجستند.
در سرتاسر دوره سلجوقیان مأمورین از هر درجهای در ایجاد مساجد و مدارس باشکوه و خانقاههای صوفیان و بیمارستانها فعالیت میکردند.
2ـ وزیر به عنوان یک نفر دیوانسالار ایران
اگر وزراء عصر خلافت عباسی با استعداد علمی و عقاید و علائقشان در جریانهای مختلف فکری عصر خود اثر گذاشتند، پس تأثیر آن نخبگان بومی (که به هر حال مسلمان شده بودند) که نماینده فکر و اندیشه و خصوصاً اندیشه و تفکر اسلامی بودند، در این جریانها تا چه پایه بوده است؟ قبل از همه باید به کتاب سیاستنامه نظامالملک نظری افکند که در واقع کارنامه حکومت و سیاست و مبین نکات مختلف تاریخی و تجربی است. چهار مقاله نظامی عروضی و قابوسنامه کیکاوس نیز که حکایت از نوعی اسلوب ادبی دارند خصوصیات اخلاقی و فکری یک نفر دبیر و یا مأمور را نشان میدهند و این خصوصیات در واقع ریشه در سنن اخلاقی ایران داشت.
دیوانیان امپراطوری سلجوقی، مانند دیوانسالاران ایرانی و از جمله اسلامی، با توجه به نظامهای اخلاقی اسلاف خود پیرو نوعی فلسفه کلبی بودند. برتری «مدرسه» بر عزلت «معتزله» عقلگرا و تفکر فلسفی هلنیسم معنی بخشید؛ ولیکن بهره و ارزشهای فرهنگی دیوانسالاری گو اینکه بیش از پیش اسلامی بود ولی ایرانی هم بود.
مزایا و خطرات وزیر
وزیر در ایام متقدم امپراطوری سلجوقی عالیترین مقام تشکیلات کشوری بود. در دفتر کار وی قلمدانی قرار داشت که حاوی مهر و شعارش بود و سند انتصاب رسمی و نیز سند ارائه نشانهای دیوانی در مقابلش بود، تا به موجب آن به یک وعده از خدم و حشم «القاب» واگذار کند که خود همه اینها بر ابهت او میافزود.
اعتبار و امتیازات وزیر در میان اعضای دیگر دودمان او نیز اثر داشت. مثلاً «سیدالرؤسا» که نایب پدرش در «دیوان انشاء» بود داماد نظامالملک شد. این واقعه به مقام و حیثیت او افزود؛ او به افتخار داشتن یک کلاه فرنگی، پرچم، اسب و یک عده خدم و حشم و دهل نقارهخانه نایل آمد. وقتی که دختر نظامالملک فوت کرد، به خاطر اینکه پدرش از احترام زیادی برخوردار بود در اقامتگاه مخصوص خلیفه به خاک سپرده شد،که این قضیه یک افتخار غیرعادی بود.
تمول بیحساب وزیر حاکی از قدر و اهمیت او بود. وزیر گرچه منابع عایداتی متعددی داشت، ولی مواجب هنگفتش بیشتر با حوال و انتقال زمین و محصولات او فراهم میشد. مأمورین عموماً بر سبیل عادت درصدی از پول را که از زیردستشان میگذشت، برمیداشتند.
به همان اندازه که افتخارات و امتیازات وزارت عالی بود، به همان مایه نیز این مقام در معرض مخاطره و ناپایداری قرار داشت. وزیر و وابستگان وی مانند سپری بین سلطان و پسرانش، مجبور بودند هوی و هوسهای این یکی و سوءظنهای آن یکی را تحمل کنند. به علاوه یک وزیر شایسته و اهل، به خاطر ماهیت نظامی دولت همیشه در مظان بیاعتمادی و نفرت امرا بود که به او به دیده خطر بالفعل، نسبت به جاهطلبیهایشان مینگریستند. از اینها گذشته چون وزیر مجبور بود برای حفظ قدرتش به وسایل و مسایل مشکوکی چون پیوند خویشاوندی و ابنالوقتی و ظلم و ستم متوسل شود و مخالفان و حامیان خود را برنجاند، لذا در فساد معنوی دیوانسالاری که صفت مشخصه نظامهای سابق تشکیلات کشوری این سرزمین بود، سهم زیادی داشت. بنابراین عامل خطر، ناامنی اوضاع و گرایش عمومی به طرف فروپاشی، مقام وزارت را از درون میخورد و تشکیلات کشوری را به عنوان عنصر سودمند جامعه برای حفظ حکومت، ناتوان و عاجز میساخت.
نتایج: نارسایی تشکیلات کشوری به عنوان یک عنصر تخریب ثبات داخلی
عقلا برانند که چهار روش حکومتی وجود دارد، اول حکومت مردم بر مردم، دوم حکومت یک خاندان و اعضای آن و وابستگان به این خاندان. سوم حکومت یک شهر و یا یک ایالت ویژه. چهارم حکومت پادشاهی. و اگر فردی برای حکومت در یکی از این شقوق نااهل باشد در مراحل متعاقب آن نیز نااهل خواهد بود.
موفقیت یک نظام دیوانسالاری مؤثر متکی بر قدرت و ثبات افراد و نهادهایی است که در قبال کل سیستم مسؤولیت دارند. مسؤولیتهایی در عهد سلجوقیان بر عهده سلطان بود که توانایی مأمورین او بازتابی از توانایی و یا ضعف او بود.
معالوصف در نظامی که تمام قدرت واگذار میشد و ضمانت اجرایی، اخلاق و وجدان بود؛ مسأله التفات و حمایت از سوی وزیر یا سایر مأمورین موجب تشکیل دستهبندیهایی در داخل دیوانسالاری و ایجاد جو شدیدی از سوءظن و دسیسه میگردید. از اینها گذشته بررسی گمارش دیوانسالاران عهده سلجوقی، مسائل گوناگون شخصی و خصوصی را که در درون امپراطوری جاری بود، آشکار میسازد. در دوره متقدم سلجوقی، فقدان مأمورین تربیت شده و متخصص به منظور پر کردن مقامات و مناصب متعدد امپراطوری وسیع، باعث بهرهگیری از افرادی شد که بر اساس سنن ناسازگار روش دیوانی عمل میکردند و در واقع نماینده آن بودند. طبقه دیوانسالاران جدید اسلامی از آنجا که اغلب اوقات توسط خانواده و یا گروهبندیها به هم مرتبط میشدند به صورت گروهی از دیوانسالاران حرفهای در میآمدند؛ آنها به صورت طبقه خاصی از طبقه محروم و محکوم میبریدند و به هر حال درصدد حفظ موضع قدرت و یا نفوذ خود برمیآمدند.
از اینها گذشته چون نظام آموزشی بر اساس نظریهای که با مسائل دولتی و نهادهای سیاسی جز به صورت نظری درگیر نمیشد، پیاده شده بود، لذا اهلیت تدارک مأمورینی را برای خواستههای روزمره سیاسی نداشت.
احیای سنن دیوانی و ادبی عصر ساسانی جای قاطعیت آن علائق و موازینی را گرفت که نتیجه احیای عمومی تسنن بود. باید به این واقعیت توجه کرد که ناامنی و ناپایداری مقام و منصب تقریباً بستگی به اهمیت آن در سلسله مراتب دیوانی داشت. این مقتضیات تشکیلات کشوری را تضعیف میکرد و فرصتطلبی، پیوند خویشاوندی و ظلم و ستم را رونق میداد و به تدریج نیروی حیات وزارت و سازمانهای حکومتی وابسته به آن را از بین میبرد.
بنابراین تشکیلات کشوری به طور کلی مانند تشکیلات دیوانی و سیاسی امپراطوری سلجوقی حاوی هستههایی از تخریب بود که از نقش آن به عنوان یک عنصر ثبات داخلی جلوگیری میکرد و نمیگذاشت اصول و اهداف اسلامی به طور مستقیم در حوزه سیاسی به کار گرفته شود؛ یا اینکه از جاهطلبیها و نفوذ عنصر نظامی در سطوح مختلف مملکت نظیر حکومت جلوگیری به عمل آورد.