تیزهوشان به بهشت نمیروند
نویسنده:امیر ناظمی (هیات علمی مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور)
«فرض کنید دو بیمار نیاز به قلب پیوندی دارند و تنها یک قلب برای پیوند وجود دارد و پزشک باید از میان دو بیمار یکی را انتخاب کند و قاعدتا بیمار دیگر در دم فوت خواهد کرد. یکی از این دو بیمار نخبهای است که تیزهوش که انسان خوبی است و دیگری بیماری است که با هوش متوسط که چندان انسان خوبی هم نیست. پزشک باید کدام را انتخاب برای دادن قلب پیوندی انتخاب کند؟»
◀️اگر شما انتخاب تیزهوش خوب را منصفانه میدانید، شما یکی از شبیهترین افراد به هیتلر هستید! و اگر انتخاب تیزهوش خوب را بیشتر به نفع جامعه میدانید، شما شبیه به استالین هستید!
◀️از نگاه نظری، تفاوتی میان نگاه نژادپرستی که نژادها را مبنای رتبهبندیها قرار میدهد، تا نگاه پادشاهی که فره ایزدی را مبنای این رتبهبندی میداند، نیست. مطالعات مختلف نشان میدهد معنای خوب بودن در طول تاریخ بارها تغییر یافته است و معنای هوش نیز! هیتلر و استالین هر دو خوب بودن را بر اساس معیارهای میشناختند که امروز بیمعناست و دقیقا هوش نیز به گونهای تعریف میشد که امروز بیمعناست!
◀️گاردنر سالها بعدتر به ما نشان داد هوش انواع مختلفی دارد و همان تستهای هوشی که انسانها را رتبهبندی میکرد، در بهترین حالت همهی انواع هوش را قربانی یک نوع هوش خاص میکرد. Gagné نشان داد چیزی به معنای هوش عمومی وجود ندارد. مطالعات Sternberg نشان داد ابزارهای هوشسنجی ناکارآمد، نادقیق و قابل یادگیری هستند. مطالعات چند دهسالهی ترمن نشان داد، برخی از برندگان نوبل در همان تستهای هوش در دوران دبستان مردود شدهبودند و اساسا رابطهای میان موفقیت و هوشی که آزمونها میسنجند وجود ندارد!
◀️کسی که با این همه مطالعه هنوز اصرار دارد که انسانها قابل رتبهبندی هستند، از هیتلر و استالین برای فردا خطرناکتر است. این نگاه آدمیان را به دستهها و گروههایی رتبهبندی شده تقسیم میکند؛ درست مثل قلعهی حیوانات، برخی از برخی مساویتر هستند!
◀️هر نوع نظام سلسلهمراتبی (فارغ از آن که مبنایش خون باشد، یا نژاد یا هوش یا جنسیت یا …) یک نتیجه زیانبار به همراه میآورد، و آن تمایز میان انسانها در بهرهمندیهایشان از منابع، قدرت، ثروت، امکانات، و به تعبیر اقتصادیون هر منبع کمیابی خواهد بود. نگاه سلسلهمراتبی خروجیاش اعطاء امکانات به نخبگان است.
◀️اگر پادشاه خود را و خانوادهاش را برخوردار از فره ایزدی میداند، و این امر تولیدکننده مشروعیت حکمرانی بر آدمیان میشود، پس به دنبال همین نتیجهگیری است که از امکانات کمیاب جامعه برای خود سهمی، نه به اندازه سایرین و جایگاهی نه در حد سایرین، طلب میکند.
◀️نگاه سلسلهمراتبی از خون و نژاد به سمت اسطورهی هوش تغییر یافته است. از همین رو آدمیان بر اساس رتبهشان در برخورداری از هوش، برچسب میخورند؛ که سرآغاز سیاست جداسازی میشود. ابتدا مدارس آنها باید جدا شود تا از منابع کمیاب بیش از سایرین برخوردار شوند؛ اما فراموش نکنیم این رتبهبندی در اساس بیمعنا است!
◀️نگاه سلسلهمراتبی به مساله نخبگی، ویژگی اصلی نظام کمونیستی بود. آنها بودند که دانشآموزان را بر اساس هوش تقسیم کردند، تا از امکاناتِ کم، بیش از سایرین بهرهمند شوند. همین ایدئولوژی است که به ما اجازه میدهد تا فردا جامعه را نیز در طبقههایی اجتماعی، به فرادستها و فرودستها تقسیم کنیم.
◀️مشاهدات ساده نشان میدهد، هر چند افراد خود را برخوردارتر از این موهبتهای برتریبخش (همچون خون و نژاد برتر، یا هوش و استعداد ذاتی) میدانند، بیشتر نیز بر طبل سلسلهمراتبی بودن جامعه میکوبند. نمیشود آن دسته بزرگ از اساتید دانشگاهی یا تیزهوشان را فراموش کرد، که به شدت خود را بهرهمند از هوش و استعداد میدانند و به همین دلیل این انتظار را از جامعه خود دارند که باید امکانات محدودش را به آنان هبه کند!
◀️نوشتهی فوق برگرفته از کتابهای «درآمدی بر مفهوم نظام نخبگانی» و «بازاندیشی در مفهوم نخبگی» است که ۷ سال پیش تدوین شد و هیچگاه فرصت انتشار نیافت. بحث ادامه یا تعطیلی سمپاد مرا تشویق کرد تا به صورت الکترونیکی منتشر کنم تا شاید مفید واقع شود.