درآمدی بر نظریه خط مشی گذاری عمومی(تقابل نظری عقلانیت گراها و فرا اثبات گراها)
بخش نهم
جهتهای جدید در پژوهش خطمشی
نویسندگان : کوین بی . اسمیت – کریستوفر دابلیو لاریمر
ترجمه :دکتر حسن دانایی فرد
جهت دریافت نسخه الکلترونیکی فایل،کلیک کنید
جهتهای جدید در پژوهش خطمشی
در این فصل رویکردهای جایگزینی برای مطالعه خطمشی عمومی ارائه میدهیم که در حوزههایی نظیر اقتصاد رفتاری[1] و آزمایشگاهی[2]، روانشناسی تکاملی[3] و حتی علم عصب[4] توسعه یافتهاند.
حوزه مطالعات خطمشی مانند دیگر علوم اجتماعی سابقاً بر این دیدگاه بوده است که افراد از مدلهای عقلانیت کامل تبعیت نمیکنند. اگر چه دیگر رشتهها نظیر اقتصاد رفتاری، علم اعصاب و روانشناسی آزمایشگاهی بر مطالعات خطمشی پیشی گرفتهاند. این حوزه در حال ساخت نوعی چارچوب نظری برای تبیین چنین انحرافهایی است. این که افراد با مدلهای سنتی عقلانیت همساز نیستند چیزی است که در برخی از پایدارترین مدلهای خطمشی نظیر تدریجیگرایی، نهادگرایی جدید و تعادل گسسته مسلم فرض میشود. حلقه مفقوده، نظریهای برای تبیین این گونه رفتار «غیرعقلایی» است.
یکی از ابزارهای قدرتمند و به سرعت در حال ظهور برای تبیین انحرافات از مدل عقلایی ـ جامع[5] از خارج از جریان اصلی مطالعات خطمشی عمومی برمیخیزد. از نظر این گروه از دانشپژوهان، افراد کماکان مستعد اتخاذ تصمیمهای عقلایی هستند؛ ولی نوعی از عقلانیت که روانشناسان تکاملی از آن «عقلانیت انطباقی[6]» یاد میکنند. مفروض بنیادی مدلهای عقلانیت انطباقی آن است که ذهن انسان در محیطی از منابع کمیاب تکامل یافته که در آنجا همکاری گروهی برای بقا امری کلیدی بوده است. به علت وجود این محیط، انسانها در خود احساس انصاف و دغدغه نسبت به آنچه دیگران میاندیشند ایجاد دادهاند. مهمتر آن که بر خلاف عقلانیت کلاسیک متداول در مطالعات خطمشی، عقلانیت انطباقی، فرصتی برای ملاحظات عاطفی و میانبرهای شناختی فراهم میکند. برخی از دانشپژوهان سؤال میکنند که آیا این میانبرها در حقیقت «انطباقی» هستند یا خیر؟ نیوول[7] و سایمون (1972) به تبعیت از تأکید اولیه هربرت سایمون (1947) بر محدودیتهای عقلانیت انسان، ناتوانی افراد برای انطباق ابتکار عملهای تصمیمگیری خود با موقعیتهای جدید را مستند کردند. میانبرهای شناختی غالباً منجر به بهینهسازی ناقص تصمیمها میشود. در سالهای اخیر، بریان جونز[8] نیز بر محدودیتهای ابتکار عملهای تصمیمگیری متمرکز شده است. جونز (2001) با پذیرفتن این مفروض که افراد توانایی اتخاذ تصمیمهای کاملاً عقلایی را ندارند، ادعا کرده است که محدودیتهای شناختی افراد را از انطباق مناسب با وضعیت فعلی باز میدارد. در حقیقت افراد تمایل «به انطباق گسترده (نامنظم)» دارند (جونز، 2001: ix). ناتوانای انسانها برای پردازش اطلاعات به طریقی عقلایی منجر به اتکای شدید بر میانبرهای تصمیمگیری یا ابتکار عملهای تصمیمگیری میشود. از نگاه جونز این ابتکار عملها نه فقط انحرافها از مدل بازیگر عقلایی را بازنمایی میکنند بلکه به طور بالقوه «تصمیمهای خطمشی بد[9]» را نشان میدهند. نهادها کلید اصلاح برای چنین ابتکار عملهایی را ارائه میدهند و بهترین راه برای مفهومسازی طرح نهادی از طریق نوعی رویکرد بین رشتهای به رفتار انسان است. از نگاه دانشپژوهانی نظیر جونز، ابتکار عملها انطباقی نیستند و در حقیقت نهادهای خوب ساختار یافتهای برای جلوگیری از تصمیمهای انطباقی نادرست[10] را ضروری میسازند. از دیدگاه روانشناسان تکاملی، سؤال این نیست که آیا این ابتکار عملها انطباقی هستند یا خیر بلکه این است که چنین ابتکار عملهایی در واکنش به فشارهای تکاملی توسعه یافتند.
چه عقلانیت انطباقی باشد چه استدلال از طریق ابتکار عمل، نکته آن است که مدل عقلایی جامع تصمیمگیری غیرواقعبینانه و ناکامل است. در بقیه این فصل چند ابتکار عمل یا آنچه ممکن است الگوهای خوب تثبیت شده در تصمیمگیری انسان تصور شود و ما معتقدیم بیشترین تناسب را برای تبیین تغییر در فرایند خطمشی و تصمیمگیری خطمشی دارند، را مورد بحث قرار میدهیم. این فهرست به هیچ وجه کامل و جامع نیست. بلکه ما معتقدیم که (آنها) نقاط آغازین خوبی برای آزمون مجدد نظریههای موجود و همین طور ایجاد چارچوبهای مفهومی جدید فراهم میکنند. بعد از این بخش، نقش روانشناسی تکاملی به عنوان یک شاهراه مفید بالقوه برای نظریهپردازی با کاربردی خاص در خطمشی جرم را مطرح میکنیم.
تغییر خطمشی و مطلوبیت اجتماعی
برای این که یک ایده به موضوعی بحثانگیز تبدیل شود باید وارد دستور کار دولت شود. در فصل 2 نظریههای دانشپژوهان خطمشی در مورد چگونگی تبدیل شدن یک ایده به یک موضوع بحثانگیز را بحث کردیم. از دیدگاه بوم گارتنر و جونز (1993)، تدوین دستور کار فرایندی نسبتاً ثابت است که با یک گسست گاه و بیگاه[11] برخاسته از نوعی تغییر در تصاویر ذهنی از خطمشی[12] همراه است. از دیدگاه کینگدون (1995) تغییر خطمشی نتیجه تلفیق سه «جریان» است. محور اصلی هر کدام از این تبیینها تمرکز توجه بر تعریف خطمشی است. علیرغم قدرت تبیینی این چارچوبها سؤالهایی همچنان باقی میماند: چه عللی افراد را وادار به توجه کردن به موضوعات بحثانگیز میکند؟ چرا افراد تمایل دارند نسبت به برخی تصاویر ذهنی از خطمشی نسبت به برخی دیگر واکنش شدید نشان دهند؟ چرا موضوعات بحثانگیزی که به عنوان معضل اجتماعی تعریف میشوند نسبت به موضوعات بحثانگیزی که به صورت خالص در قالبهای ابزاری[13] تعریف میشوند بهتر مورد توجه قرار میگیرند؟
تعادل گسسته بوم گارتنر و جونز و رویکرد جریانهای کینگدون به این سؤالها نمیپردازند. در عوض، توجه آنها معطوف به توصیف تغییر خطمشی در سطح کلان است (وود و ودلیتز[14]، 2007). آنچه در مدل سطح خرد تغییر خطمشی مورد توجه است تمرکز بر چگونگی پردازش اطلاعات خطمشی توسط افراد خصوصاً اطلاعات مرتبط با تصاویر ذهنی از خطمشی است. بی. دان وود و همکارانش تلاشی به قصد ارائه چنین مدلی کردند. آنها دریافتند که افراد تمایل دارند با افکار اکثریت همساز شوند. از نگاه عقلانیتگرا، این امر به نظر غیرمنطقی میرسد. چرا دیدگاههای دیگران هنگام ارزشیابی خطمشی حائز اهمیت است؟ از نقطه نظر روانشناسی اجتماعی و علم عصب این امر کاملاً معنیدار است. افراد تمایل دارند نسبت به آنچه دیگران در مورد آنها فکر میکنند حساسیت بیش از حدی نشان دهند. به معنای دقیق کلمه میتوان از افراد انتظار داشت نگرشهای فردی خود را برای همسازی با نگرشهای پیرامونیهای خود تعدیل کنند. از دیدگاه مدلهای تغییر خطمشی، این نکته حکایت از آن دارد که پیشنهادیههای خطمشی[15] غالباً نه به علت جذابیت خطمشی مستتر در آنها بلکه چون دیگران آن را جذاب میبینند دیگران را به خود جلب میکنند. خطمشیگذارانی که قادرند نوعی پیشنهادیه خطمشی طراحی کنند که مورد حمایت تودههاست دارای نوعی مزیت بارز هستند.
هدف «علوم خطمشی» بهبود کیفیت خطمشی عمومی به عنوان شیوه بهبود شرایط انسانی بود. در عین حال، فهم شرایط انسان مستلزم فهم چیزی است که انسانها را شاد میکند. روز مک درموت[16] (2004) با مرور ادبیات موجود در علم عصب چنین مینویسد که رفاه مادی یا «شاخصهای اقتصادی» نظیر درآمد نیست که شادی ایجاد میکند در عوض شادی به آنچه مک درموت «حمایت اجتماعی[17]» نامید مرتبط میشود (2004: 701). این امر برای خطمشی عمومی چه معنایی دارد؟ مک درموت مینویسد:
اگر شادی منبعث از حمایت اجتماعی است، دولت باید تأکی کمتری بر درآمد و بر برنامههای اشتغال و شغل کند و فعالیتهای تفریحی را در کنار تقویت برنامههای بعد از مدرسه و پارکها … و حمایت از ازدواج و دیگر روابط خانوادگی ـ تشویق کند (ص 701).
انسانها مخلوقاتی اجتماعی هستند، رضایتمندی را از تعامل با دیگران کسب میکنند. افراد تمایل دارند از ابراز ترجیحاتی که با ترجیحات بقیه گروه مغایرت دارد دوری گزینند. یکی از راههای ساده برای حداکثرسازی مزایای اجتماعی تناسب مناسب فرد درون گروه است. نتیجه، غالباً آن است که ترجیحات آشکار شده با ترجیحات خصوصی مغایر است. کوران[18] (1995) این گرایش را «ابطالپذیری ترجیحات[19]» مینامد.
استدلال بنیادی کوران این بود که افراد تمایل دارند نوعی مطلوبیت درونی[20] (ترجیحات حقیقی خود) یعنی نوعی مطلوبیت خوشنامی[21] (نتیجه واکنش افراد به ترجیحات حقیقی فرد) و نوعی مطلوبیت ظاهری[22] (مطلوبیت ابراز ترجیحات حقیقی به صورت عمومی) داشته باشند. در یک محیط عمومی، انتخاب بین حداکثرسازی مطلوبیت خوشنامی در برابر مطلوبیت ظاهری به سمت اولی است. در عین حال کوران متذکر شد که این گرایش منجر به «تقابل مخفی با مواضعی میشود که از حمایت عمومی برخوردارند» (1995: 335). هر چه افراد بیشتری یک نوع فکر مشابهی را ابراز کنند، فشار برای حداکثرسازی مطلوبیت خوشنامی به هزینه مطلوبیت درونی افزایش مییابد. در عین حال اگر آشکار شود که آنچه بیشتر افراد در خلوت ترجیح میدهند به وسیله دیگران نیز تأیید میشود (دیگران نیز چنین ترجیحاتی دارند)، پتانسیل «انفجار اجتماعی[23]» وجود دارد (ص 335). مفروض عقبه تعادل گسسته آن است که یک تغییر در تصویر ذهنی خطمشی میتواند موجب نوعی تغییر ناگهانی در خطمشی شود.
اثر کوران از مدل تغییر خطمشی کینگدون نیز صحبت میکند. متخصصان خطمشی برای تحقق تغییر برجسته خطمشی که در «جریان خطمشی[24]» کار میکنند باید قادر باشند باز شدن پنجره خطمشی در «جریان سیاسی» یا «جریان خطمشی» را تشخیص دهند. جریان آخری تا حد زیادی به وسیله افکار عمومی یا آنچه کینگدون «مشرب ملی[25]» نامیده است تعیین میشود. ابطالپذیری ترجیحات به طور بالقوه برای متخصصان خطمشی به دو طریق مسئلهزا است: (1) مشرب ملی ممکن است ترجیحات حقیقی عمومی برای تغییر خطمشی را انعکاس ندهد و این امر منجر به خطمشیای ناخواسته (مطلوبیت خوشنامی[26] نسبت به مطلوبیت ظاهری[27] بسیار ثمربخشتر است) میشود؛ و (2) مشرب ملی به شدت ناپایدار است و میتواند بدون هر گونه اقدامی از جانب متخصصان خطمشی تغییر کند (یک رویداد برجسته هزینههای مطلوبیت خوشنامی را به بهای حداکثرسازی مطلوبیت ظاهری افزایش میدهد).
تصمیمگیری خطمشی احساسی است؟
به گفته جوزف لیدوکس[28] (2002 و 1996) عصبشناس برجسته پیوندهای عصبی در مغز نقش برجستهای برای عواطف در فرایند تصمیمگیری دارد. فرایندهای عاطفی اثر قویتری بر فرایند فهم بستر محرک بیرونی نسبت به فرایندهای عقلایی اعمال میکنند. در حقیقت، همانطور که لیدوکس و دیگران (نگاه کنید به داماسیو[29]، 1994؛ فسلر[30]، 2002) مشاهده کردهاند این فرایند غالباً ناآگاهانه رخ میدهد و همین طور استدلال کردند که عواطف به عنوان انگیزههای رفتاری قدرتمندی در فرایند تصمیمگیری انسان به کار میروند.
دو چارچوب غالب تحلیل خطمشی، یعنی تحلیل هزینه ـ منفعت و اقتصاد رفاه با نیت تصریحی دور کردن عواطف از فرایند تصمیمگیری طراحی شدهاند. تصمیمهای خطمشی میبایست بر اساس هزینه و مزایای برآوردی بدیلهای موجود اتخاذ شوند و کارآمدترین تصمیم (تصمیمی که هزینهها را حداقل و مزایا را حداکثر میسازد) اجرا میشود. از نگاه عقلانیتگرا، تحلیل هزینه ـ منفعت کاملترین تصمیم را میسازد. از نگاه عصبشناسانه، این حالت با چگونگی کار واقعی مغز مغایرت دارد. به جای تمرکز بر هزینهها و منافع یا عقلانیت اقتصادی، مغز اطلاعات را به طریقی پردازش میکند که با «عقلانیت احساسی[31]» همراستاتر باشد. نه تنها عواطف بر تصمیمگیری تأثیر میگذارد بلکه راهنمای تصمیمگیری بوده و غالباً منجر به بهبودهایی در راهآورد کلی میشوند. پیشفرض بنیادی اقتصاد رفاه، انتخاب عقلایی نهادی، مدل تای بوت و مشتقات تجویزی خطمشی آنها نظیر «انتخاب مدرسه» آن است که افراد بازیگرانی عقلایی هستند و به طرقی که منفعتطلبی اقتصادی را حداکثر سازند، رفتار میکنند. نظریه عقلانیت عاطفی پیشنهاد میدهد که این امر استثناء است تا قاعده.
به طور خلاصه، در رویکردهای فوق عوامل عاطفی از ملاحظات عقلایی جدا میشوند. مک درموت مینویسد «عاطفه خارج از نقش عقلانیت باقی میماند»
عواطف راهنمای تصمیمگیری، پیشفرضهای مدلهای خطمشی «کلاسیک» را به شدت مورد تردید قرار میدهند. برای مثال، مدل تای بوت را در نظر بگیرید. پیشفرض مدل تای بوت آن است که افراد بر اساس کیفیت خدمت فراهم شده در مورد جابجایی تصمیم میگیرند (چنین افرادی بر اساس ستادههای خطمشی تصمیمهایی را اتخاذ میکنند) در نگاه متخصصان خطمشی بدیلهایی که در بستر جذابیت عاطفی[32] شکل میگیرند به احتمال زیاد نسبت به بدیلهایی که در قالبهای عقلایی و ابزاری محض بحث میشوند، پذیراترند.
افراد بر اساس ستادههای خطمشی تصمیمها را اتخاذ نمیکنند؛ آنها بر مبنای عواطف و ترجیحات گروه خود، آن طور که آنها گروه را تعریف میکنند، اتخاذ تصمیم میکنند. عواطف راهنمای فرایند تصمیمگیری، برای حداقل دو عرصه مهم دانشپژوهی خطمشی رهنمودهای ضمنی مهمی دارد: (1) تدوین دستور کار؛ (2) تحلیل خطمشی. افراد به دور از عواطف یا در یک خلاء تصمیم نمیگیرند بلکه با آگاهی بسیار از آنچه پیرامون آنهاست در مورد تصمیم خود و با مبنای عاطفی بسیار قدرتمندی فکر خواهند کرد.
تلفیق مطالعات خطمشی با روانشناسی تکاملی
چرا مغز طوری تنظیم شده است که مأخذ فشار اجتماعی و دغدغه نسبت به وجهه فرد درون یک گروه میشود و چنین حالتی در تصمیمگیری حضوری دائمی دارد؟ چرا افراد این چنین نسبت به برداشتهای دیگران حساس هستند؟ پیشفرض بنیادی روانشناسی تکاملی آن است که ذهن انسان محصول فشارهای تکاملی است. مغز به تدریج تکامل یافته تا مسائل فراروی افراد در محیط انطباق تکاملی[33] را حل کند (کاسمایدز و توبی[34]، 1992). مسئله اصلی انطباق تکاملی محیطی، مأخذ پایای مواد غذایی است. کمیابی مأخذ مواد غذایی مستلزم تشریک مساعی و همکاری گروهی برای بقا است. یکی از محصولات فرعی شناختی این محیط نوعی گرایش قوی به همکاری با اعضای درون یک گروه و میل به حفظ نوعی وجهه مطلوب میان اعضای دیگر گروه بود. کمیابی مأخذ مواد غذایی همچنین نوعی حساسیت بیش از حد نسبت به هنجارهای انصاف خلق میکرد. یک عضو گروه که در حین انطباق تکاملی محیط مواد غذایی را احتکار میکرد اساساً در حال تجارت نوعی کالای عمومی برای تحقق اهداف غایی خودخواهانه خود بود. چون چنین رفتاری احتمالاً به معنای مرگ برای عضو دیگر گروه بود، مردم (افراد) نوعی موضع قوی در برابر کشف چنین تقلبهایی در موقعیتهای اجتماعی شکل دادند. به گفته کاسمایدز و توبی، محیط انطباق تکاملی منجر به شکلگیری «مدول کشف تقلب[35]» میشود (نوعی گرایش رفتاری برای کشف تقلبها در نمونههایی از مبادله اجتماعی).
روانشناس تکاملی فرض میکند که ترجیحات فردی تابعی هم از محیط و هم آنچه کاسمایز و توپی «سازوکارهای روانشناختانه» نامیدهاند است (1992: 165). درون علم سیاسی، پیشفرضهای روانشناسی تکاملی به عنوان نوعی چارچوب مفید برای تبیین رفتار سیاسی جلب توجه میکند. به گفته آلفورد[36] و هیپینگ (2004) افراد در واقع «همکاریکنندگان محتاط[37]» هستند. افراد وقتی همکاری خواهند کرد که دیگران همکاری کنند، ولی وقتی دیگران همکاری نکنند آنها همکاری را متوقف خواهند کرد و نوعی هزینه برای تنبیه دیگران برای عدم همکاری تحمیل خواهند کرد. برای مثال، تبعیت یا رعایت خطمشی مالیاتی را در نظر بگیرید. مدل همکاریکننده محتاط فرض میکند که ما فقط به این دلیل مالیات پرداخت میکنیم که فرض میکنیم دیگران نیز پرداخت میکنند (آلفورد و هیپینگ، 2004: 711). اگر آشکار شود که دیگران در پرداخت مالیات تقلب میکنند یا پرداخت نمیکنند و از آن فرار میکنند، نتیجه احتمالی بیزاری گسترده نسبت به دولت است. به نظر میرسد انسانها دارای نوعی تمایل قوی به سمت و سوی همکاری هستند ولی از سطح بالایی از شکاکیت نسبت به دیگران نیز برخوردارند. از نگاه تکاملی، این امر نوعی استراتژی انطباقی بسیار بالاست. در حقیقت مدول کشف تقلب به انسانها اجازه می دهد متقلبان را نسبت به «نوع دوستان» بیشتر به خاطر بیاورند (چیابه[38] و همکاران، 2004) و این حالت نشان میدهد که واکنشهای قوی نسبت به تصویر ذهنی از دریافتکننده تنبل رفاه یا مالیات نپرداز احتمالاً استمرار خواهد داشت. کاسمایدز و توبی بحث کردهاند مدولهای در حال ظهور، نظیر مدول کشف تقلب، واقعاً منجر به تصمیمهایی میشود که «بهتر از تصمیمهای عقلایی» هستند. برای مثال، گیگرنزر و همکارانش همواره اثبات کردهاند که افرادی که از ابتکار عملهای تصمیمگیری «سریع و ارزان» استفاده میکنند تصمیمهای نسبتاً بهینهای اتخاذ میکنند (گیگرنزر و تود، a1999؛ نگاه کنید به گیگرنزر و سلنتون[39]، 2002). دلیل: فشارهای انطباقی برای سازوکارهای شناختی بهینه، انتخاب شدهاند، سازوکارهایی که فاصله زیادی از پیشفرض اطلاعات کامل در مدل عقلایی ـ فراگیر دارند.
عوامل بیولوژیک و شناختی، قدرت تبیینی عظیمی برای تصمیمهای روزانه خطمشی نیز ارائه میکنند. به عنوان مثال تصمیم به ایفای نقش در یک کالای عمومی نظیر رادیوی عمومی ملی را در نظر بگیرید. از نگاه عقلایی محض در سطح فردی هیچ کسی نباید مشارکت کند، آنها باید از مشارکت دیگران سواری مجانی بگیرند. اما اگر هر کسی سواری مجانی بگیرد، کسی مشارکت نخواهد کرد. واقعیت این است که افراد ایفای نقش میکنند و غالباً از طریق محملهای عاطفی و فشار اجتماعی وارد بازی میشوند. چرا؟ فشار برای همسازی با افکار عمومی اکثریت، ترس از برچسب «سواری مجانی» خوردن یا عدم همسازی با هنجارهای اجتماعی در یک محیط اجتماعی، همگی احتمال واکنش منفی از همپالان (همتایان) را افزایش میدهد. گرایشهای رفتاری علیه تخطی از هنجارهای گروهی نتیجه فشارهای تکاملی است و اعمال نوعی نفوذ قوی بر ترجیحات عمومی است.
این که تصاویر ذهنی از خطمشی را میتوان برای تحقق اهداف غایی خودخواهان دستکاری کرد نیز ریشه در اقتصاد رفتاری خصوصاً نظریه چشمداشت[40] دارد که مبانی نظری آن ریشه در روانشناسی تکاملی دارد (مک درموت، فالر و اسمیرنو، 2008). مقاله تروسیک و کانمن[41] (1981) در مورد این موضوع که در حد گستردهای استناد شده است اساساً به طرفداران خطمشی نوعی نقشه دقیق برای دستکاری تصاویر ذهنی از خطمشی ارائه میدهد، به طریقی که موفقیت آن را ارتقاء داده یا کند کند. نظریه چشمداشت بیان میکند که افراد وقتی با عایدیها روبرو میشوند از ریسک دوری خواهند جست و وقتی با ضررها مواجهند ریسکجو میشوند. آنچه کانمن و ترورسکی اثبات کردند آن است که ترجیح برای یک راهحل خطمشی بستگی به این نکته دارد که آیا راهحل در قالب عایدیها یا ضررها شکل داده میشود یا خیر. وقتی این دو پژوهشگر، آزمودنیها را در معرض نوعی بحران بهداشتی قرار دادهاند از راهحلی طرفداری کردند که وقتی راهحل در قالب «حفظ زندگی» متجلی میشد ریسک حداقل میشد ولی هنگامی که راهحل در قالب تعداد افرادی که میمردند ظاهر میشد، رویکرد ریسکطلب مطلوب میداشتند.
به طور خلاصه، چارچوب عقلانیت انطباقی بینشهای مهمی هم برای دانشپژوهان خطمشی و هم نخبگان خطمشی جهت فهم بهتر راهی که از آن طریق افراد نسبت به پیشنهادیهها و راهحلهای خطمشی واکنش نشان میدهد، فراهم میکند.
کنار هم قرار دادن قطعات
خطمشی عمومی تجمیعی از تصمیمهای انسان است. اما چه چیزی در مورد فرایند تصمیمگیری انسان میدانیم؟ از نگاه خطمشی عمومی چیزی ارائه نمیشود. ما فرض میکنیم خطمشیگذاران ترجیحاتی دارند و بر اساس آن ترجیحات واکنش نشان خواهند داد. چند دهه گذشته شاهد رد مدل انتخاب عقلایی بر اساس مبانی چندگانه است: (1) پیشفرضهای غیرآزمونپذیر تولید میکند (گرین و شپیرو[42]، 1994)؛ (2) رفتار قابل مشاهده شده در معضلات اجتماعی در حد وسیعی از عقلانیت اقتصادی منبعث میشود (نگاه کنید به کمرو، لاونشتین و رابین[43]، 2004)؛ و (3) آنچه به عنوان «همکاری بیش از حد[44]» در معضلات اجتماعی در نظر گرفته میشود از یک نگاه تکاملی معنی پیدا میکند.
جان اوریل اندیشمند سیاسی و همکارانش (2004) بین «عقلانیت در عمل[45]» و «عقلانیت در طرح[46]» تمایز قائل شدهاند. عقلانیت در عمل ریشه در پیشفرضهای مدل عقلایی جامع دارد، در حالی که عقلانیت در طرح مبتنی بر این پیشفرض است که انتخاب طبیعی شکلدهی سازوکارهای شناختی خاصی که دورنمای زندگی گروهی را بهبود میدهند، مطلوب میداند. اگر چه جونز از عقلانیت در عمل دوری میجوید، ولی تمایلی به پذیرش مفروضه عقبه عقلانیت در طرح یا عقلانیت انطباقی ندارد. محیط عملیاتی (وظیفهای) اساساً مؤید این استدلال است که تصمیمگیری نتیجه عوامل بیرونی است.
یکی از موانع اصلی پژوهش خطمشی آن است که فاقد نظریهپردازی منسجم است. نقد اصلی چارچوبهای تعادل گسسته و جریانهای خطمشی آن است که در پیشبینی تغییر خطمشی قصور میکنند. متغیرهای محیطی نظیر قواعد نهادی بخش زیادی از آنچه در مورد تغییر خطمشی میدانید را تبیین میکنند، ولی فقط جنبهای از تبیین را ارائه میدهند. اگر «جعبه سیاه» را بگشاییم، احتمال دارد بتوانیم قدرت تبیینی مدلهای موجود تغییر خطمشی و همین طور دیگر مدلهای مرتبط به خطمشی را افزایش دهیم. برای مثال، تبعیت از خطمشی عمومی ریشه در برداشتها از اعتماد دارد (تیلر[47]، 2001 و 1990؛ شولز[48]، 1998). برداشتها از اعتماد تا حدی مبتنی بر برداشتها از انصاف هستند که بر اساس روانشناسی تکاملی تابعی از فشارهای تکاملی در انطباق محیطی تکاملی است. فقط با گنجانیدن ملاحظات غیرعقلایی و درونی نظیر عواطف قادر میشویم نوعی مدل کامل از تبعیت از خطمشی بسازیم. صرف نشان دادن این که رویکردهای عقلایی غلط هستند کافی نیست. آنچه نیاز است نوعی نظریه است که بتواند چگونگی واکنش افراد نسبت به تصاویر ذهنی از خطمشی و رهآوردهای خطمشی را تبیین و پیشبینی کند. چنین نظریهای احتمالاً باید ماهیتاً بین رشتهای با تأکید قوی بر روانشناسی تکاملی، علم عصب و اقتصاد رفتاری باشد.
کاربردی برای خطمشی عدالت کیفری
آنچه از بحث بالا مستفاد میشود آن است که قدرت مدلهای مفهومی میتواند در حد چشمگیری از طریق در نظر گرفتن عواطف (در روانشناسی تکاملی) بهبود یابد. در این بخش تلاش میکنیم با نشان دادن این نکته که چگونه یافتههای حاصله از اقتصاد رفتاری و روانشناسی تکاملی رهنمودهای ضمنی واقعی برای خطمشی عدالت کیفری دارند، مثالی خاص از خطمشی ارائه دهیم. سه بینش مهم از این پژوهش ذیلاً بحث میشود: (1) گرایش به تعیین مجازات برای رفتار نامنصفانه؛ (2) رخداد رفتار کیفری؛ و (3) ناکارآمدی دادرسیهای هیئت منصفه.
هنجارهای اجتماعی اثری قوی بر رفتار فرد دارند (سیالدینی و تروست[49]، 1998؛ سیالدینی و گلدشین، 2004). افراد تمایل دارند با انتظارات دیگران همساز شوند. اوایل متذکر شدیم که فشارهای تکاملی توسعه نوعی مدول ذهنی برای کشف متقلبان، خصوصاً متجاوزان به هنجارهای عدالت را حمایت میکنند. قرائن تجربی و عصبشناسانه نوعی گرایش قوی به تنبیه چنین متقلبانی نشان میدهد.
در محیط آزمایشگاهی، افراد تمایل دارند نوعی گرایش قوی به تنبیه دیگران برای رفتار ناعادلانه، حتی به هزینه خودشان نشان دهند. همچنین میل به تنبیه نیز ریشههای بیولوژیک قوی دارد. فعالیت مغز مرتبط با رفتار ناعادلانه در سناریوی چانهزنی دوطرفه در حوزه خاصی از مغز[50] قرار دارد، عرصهای از مغز که مأخذ حالات عاطفی منفی تصور میشود (سنفی[51] و همکاران، 2003: 1756). در عین حال، تصمیم به تنبیه در حوزههایی از مغز انعکاس داده میشود که عموماً با رضایتمندی پیشبینی شده مرتبط میشوند. به طور خلاصه، افراد تمایل دارند نوعی واکنش بسیار منفی به رفتار ناعادلانه ولی واکنشی بسیار مثبت به تنبیه داشته باشند. این رضایتمندی پیشبینی شده تبیین میکند که چرا افراد تمایل دارند هزینههای کوتاه مدت تنبیه افرادی که سواری مجانی میگیرند را (با دانش کامل از این که هیچ عایدی متعاقبی برای تنبیه فرد وجود ندارد) تحمیل کنند.
میل به تنبیه تخطی از هنجارهای عدالت نیز میتواند سازوکار یک خطمشی کارآمد باشد زیرا قادر به حل معمای منابع مجموعهای مشترک[52] در غیاب یک مقام بیرونی[53] است.
فشارهای تکاملی در حمایت از «مدول کشف تقلب» دال بر تبار دیرینه رفتار نوع کیفری یا تقلبی است. جرمشناسان اکنون شروع به پذیرش تبیینهای تکاملی برای رخداد رفتار کیفری کردهاند. در انطباق تکاملی محیطی، جایگاه بالا به معنای موفقیت بازآفرینانه[54] بود. یک راه برای کسب جایگاه، تحکم بر دیگر اعضاء بود. این جستجوی پایدار جایگاه به طور خاص میان مردان نشان میدهد که زنان در برابر تمایلات تحکمی نظیر تهاجم فیزیکی مستعدتر خواهند بود. آنتونی والش[55] (2006: 255)، یکی از جرمشناسان، نوشته است که «هیچ نظریه غیرتکاملی این نکته را تبیین نمیکند که چرا مردان در هر جایی و همیشه نسبت به زنان بیشتر به اقدامات کیفری و ضداجتماعی متمایل میشوند.» در شکلی کمتر افراطی، افرادی که در معضلات اجتماعی تمایل به همکاری دارند نوعی فرصت برای تقلب و فریبکاری نیز عرضه میکنند (ولش، 2006). در حقیقت، در محیطهای آزمایشگاهی افراد تمایل دارند بیشتر به رفتار عادلانه ظاهری دغدغه نشان دهند تا این که رفتارشان به طور واقعی عادلانه باشد (اسمیت، 2006)، چیزی که برخیها «هوشمندی ماکیاولی» نامیدهاند (نگاه کنید به وایتن و براین، 1997؛ اوربل و همکاران، 2004). انسانها نوعی تمایل قوی به همکاری دارند اما گرایش قویای به سوءاستفاده از همکاری دیگران دارند البته اگر چنین استثماری نتواند کشف شود، (استراتژیای که میتواند در محیط گروههای کوچک و منابع کمیاب مزیتآور باشد).
در نهایت، شیوه تحقق دادخواهی را در نظر بگیرید. دادرسیهای هیئت منصفه اساس دفاع از افراد «قابل تشخیص (هویتدار)» هستند. در همین فصل در اوایل متذکر شدیم که سوگیریها در پردازش اطلاعات منجر به اعطا وزن بیشتر به علائم (نشانهها) اجتماعی یا عاطفی میشود. خصوصاً وقتی خطمشیها معطوف به افراد «قابل تشخیص (هویتدار)» میشوند (رابین، 2002). در یک محیط دادخواهی افراد «قابل تشخیص (هویتدار)» در همان اتاق هیئت منصفه و در فضای نسبتاً نزدیک مینشیند. چنین محیطی اساساً تضمین میکند که وزن کمتری به مدلهای آماری اعطا خواهد شد و تأکید بیش از حد معطوف به شواهد شخصی است. از جهتی، هیئت منصفهها، آزمون نهایی را برگزار میکنند؛ آنها در محیطی قرار داده میشوند که فعالیت عصبشناسانه شکل گرفته به وسیله فشارهای تکاملی را تحریک میکند تا بهترین پاسخ به معضلات اجتماعی باشند و از آنها تقاضا میشود تا چنین نفوذهایی را نادیده بگیرند. در حقیقت، رابین (2002: 180ـ176) شاهدی مییابد که این گونه سوگیری هیئت منصفه ممکن است در حقیقت منجر به جبران بیش از حد در پرداخت جریمه شود. چون محیطهای هیئت منصفه فشارهای اجتماعی و بیولوژیک را نادیده میگیرند، محیطی معقول برای تصمیمهای خطمشی ایجاد میکنند.
[1]. Behavioral economic
اقتصاد رفتاری و حوزه مرتبط با آن نظیر مالی رفتاری اثرات عوامل اجتماعی، شناختی و عاطفی بر تصمیمهای اقتصادی افراد و نهادها و پیامدهای آن برای قیمت بازار، نرخ بهره و تخصص منابع را مطالعه میکند (م).
[2]. Experimental economic
اقتصاد آزمایشگاهی اشعار به کاربرد شیوه آزمایشگاهی برای مطالعه سؤالهای اقتصادی دارد. دادههای گردآوری شده در آزمایشها برای برآورد اندازه اثر، آزمون اعتبار نظریههای اقتصادی و تبیین سازوکارهای بازار استفاده میشود (م).
[3]. Evolutionary psychology
روانشناسی تطوری (تکاملی) نوعی رویکرد در علوم طبیعی و اجتماعی است که خصایص روانشناسی نظیر ذهن، قوه ادراک و ادراک و زبان از نگاه تکاملی مدرن را بررسی میکند. در پی آن است تا دریابد کدام خصایص روانشناختی در گذر زمان کامل میشوند (م).
[4]. Neuroscience
علم عصب مطالعه علمی سیستم عصبی است. سنتاً علم عصب به عنوان شاخهای از بیولوژی تصور میشد. در حال حاضر نوعی علم بین رشتهای است که با حوزههای دیگر نظیر شیمی، علم رایانه، مهندسی، زبانشناختی، ریاضیات، پزشکی، فلسفه، فیزیک و روانشناختی ارتباط متقابل دارد (م).
[5]. Rational-comprehensive model
[6]. Adaptive rationality
چگونه افراد با محدودیتهای جهانی که در آن زندگی میکنند کنار میآیند (م).
[7]. Newell
[8]. Bryan Jones
[9]. Bad policy decisions
[10]. Maladaptive
[11]. Occasional unctuation
[12]. Policy image
[13]. Instrumental terms
[14]. Wood & Vedlitz
[15]. Policy Droposals
[16]. Rose McDermott
[17]. Social Support
[18]. Karan
[19]. Preference falsification
[20]. Intrinsic utility
[21]. Reputation utility
[22]. Expressive utility
[23]. Social explosion
[24]. Policy stream
[25]. National mood
[26]. Reputational utility
[27]. Expressive utility
[28]. Joseph LeDoux
[29]. Damasio
[30]. Fessler
[31]. Emotional rationality
[32]. Emotional appeals
[33]. Environmen of Evolutionary Adaptation
[34]. Cosmides & Tooby
[35]. Cheater detection module
[36]. Alford
[37]. Wary cooperators
[38]. Chiappe
[39]. Selton
[40]. نظریه چشمداشت نوعی نظریه اقتصاد رفتاری است که تنشهای بین بدیلهایی که مستلزم ریسک است (در جایی که احتمالات یا ممکنات رهآوردهها شناخته شده هستند) را توصیف میکند. این نظریه مدعی است که افراد بر اساس ارزش بالقوه ضرر و زیانها، نه ره اورد مالی، تصمیمگیری میکنند و این که افراد این ضرر و زیانها را با استفاده از معیارهای ابتکاری خود ارزشیابی میکنند. این نظریه توصیفی است؛ تلاش میکند گزینههای زندگی واقعی را مدلسازی کند نه تصمیمهای بهینه را (م).
[41]. Tversk & Kahneman
[42]. Green & Shapiro
[43]. Camerer, Lowenstein & Rabin
[44]. Overcooperation
[45]. Rationality in action
[46]. Rationality in design
[47]. Tyler
[48]. Scholz
[49]. Trost
[50]. Anterior Insula
[51]. Sanfey
[52]. Common-Pool-resources
[53]. External authority
[54]. Reproductive success
[55]. Walsh
تلخیص :سیده هدی شمس