سرایت معنیگریزی از بحران طبیعی به بحران اجتماعی
✍️ دکتر علی اصغر پورعزت. استاد مدیریت دانشگاه تهران
رادیوی دولتی کشور عزیز ما، برنامه پرطرفداری داشت، معطوف به “بررسی رادیوهای بیگانه”. در این برنامه جذاب، برنامههای خبری همه رادیوهای بیگانه در طول هفته بررسی شده و خلاصه و تفسیر آنها، در روز جمعه، با تحلیل گزارشگران هموطن، بازپخش میشد.
اگر رادیوی بیگانه از نگاه آن دوستان، در تایید مسئولان کشور ما میگفتند، واضح بود که «ما آنقدر خوبیم که حتی بیگانگان هم مجبورند که اعتراف کنند» و اگر بد میگفتند، «بیگانه بودند! یعنی یا نادان بودند یا ستمگر؛ پس دشمنی و کوردلی و احتمالا تناول لقمههای حرام، مانع درک حقیقت توسط آنان شده بود»!
در آن روزگار، دست اندرکاران این برنامه رادیویی، زحمت ارزشمندی برای روحیه دادن به مردم متحمل میشدند. اما گویا از یک نکته مهم غافل بودند: «ما از هیچ جا بازخور اصلاحی نمیگرفتیم، پس یاد هم نمیگرفتیم، پس اصلاح هم نمیشدیم، پس رشد هم نمیکردیم»!
با شکلگیری «نهضت اصلاحات»، این امید در مردم تقویت شد که پیشرفتی شگرف در راه است؛ در حالی که پیشرفتی در کار نبود و صرفاً اصلاح برخی رویهها و روشهای اداری و سیاسی و ژورنالیستی مورد نظر جناحهای رقیب، مد نظر بود؛ آن هم نه با هدف اصلاح واقعی، بلکه در بسیاری از موارد، با هدف سلطهجویی و استیلا، در برابر قدرت رقبا!
شعارهای اصلاحپیشگان و بی سرانجامی اقدامات ادعایی، به ابطال امیدها انجامید و همین ناامیدیها، پس از امیدهای وعدهآلوده، نهضت پوپولیستی دولت بعد را تقویت کرد تا طی هشت سال، بتواند بخش مهمی از منابع ملی را بیدغدغه و بیتدبیر ملی، شاید عمدتاً برای جمع کردن رای، به باد دهد و کشور را به لبه بحران بکشاند و در همه حال در ذهن شیفتگان دلباخته دیروز یا دلواپس امروز خود، چون قهرمانی کمدی ظاهر شود؛ حال آنکه میبایست این درآمد افسانهای صرف توسعه زیرساختها و بهبود فضای کسب و کار میشد.
دولت بعدی نیز این بار با شعار تدبیر و امید و با اتکا به گستره « سناریوی وحشتآفرینی از بازگشت پوپولیسم» رای گرفت، اما دریغ از جدیتی پایدار بر تدبیرگری و امیدآفرینی!حال شما ای سردمداران جناحهای سیاسی خطا کار در چپ و راست، لطفا به جای متهم کردن یکدیگر، بگویید کدامیک عملکرد قابل قبولی داشتهاید؛ همه شما فرقهها و گروهها و گروهکهای سیاسی مدعی، حتما به یاد دارید که دولتهای نسبتاً همسویتان، دستکم، چندین سال بر مسند قدرت بوده است.پس لطفا گوشها را بازکنید و چشمها را پاک کنید، این اعتراضها از فقر سربرآوردهاند؛ اعتراضاتی که محرک آنان، هر اندیشه هرزه و هر دست آلودهای که باشد، خطرناکند و خانمان برانداز!
اگر غده چرکین بر پیکر نداشته باشید، تحریک پوست شما دردناک نخواهد بود؛ ولی هنگامی که غدههای چرکین شما زیاد شوند، هر دشمن حقیری میتواند پیکر شما را به درد آورد.
حال ای سردمداران چپ و راست پر ادعا، هوشیار باشید که همه شما گناهکارید؛ پس مردم را متهم نکنید.
بحرانهای طبیعی هر لحظه امکان وقوع دارند و بحرانهای اجتماعی را دامن میزنند؛ هرگاه غدههاب چرکین فقر و بیماری درمان نشوند، با اندک تحریکی سرباز میکنند.
فقر امروز مردم یا حاصل بحرانی بشرساخته و سوءتدبیر اسلاف شماست یا حاصل بحرانی طبیعی و معنیگریزی همتایانتان؛ اما لطفا برای رضای خدا بفهمید که این فقر یک واقعیت است؛ یک بیماری واقعی و دردناک در بخشی از پیکره جامعه که اگر درمان نشود، کل جامعه آسیب میخورد!
اگر در جستجوی عوامل ایجاد فقرید، به «آزمایشگاه خطمشی» بیایید تا پیامدهای خطمشیهای ناصوابتان را نظارهگر شوید.
سخن آخر:
پس از بت بیرونی یا فرعون ستمگستر، مصیبت «مردم زمان»، بت درونی یا گوساله زرین و دلفریب و هویانگیخته بود!
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّـهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذِی نَزَّلَ عَلى رَسُولِهِ …. (نساء، ۱۳۶).