«سیاستگزاری یا سیاستگذاری»
انتشار یادداشت «سیاستگزاری و سیاستگذاری» در دوازدهمین شماره هفتهنامه سازندگی از سوی دکتر سعید حجاریان ، موجب نقدی از سوی دکتر کیومرث اشتریان، استاد و پژوهشگر علوم سیاسی شد که در شماره چهاردهم این نشریه منتشر شد. نقد ایشان و پاسخ دکتر سعید حجاریان را در ادامه میخوانید.
نوشته اول : سعید حجاریان
«سیاستگذاری و سیاستگزاری»
آقای ابوالحسن نجفی در کتاب مستطاب «غلط ننویسم» بحث مستوفایی کرده و توضیح دادهاند که املاء واژه «سیاستگذاری» درست و «سیاستگزاری» نادرست است. خوانندگان برای مطالعه بیشتر میتوانند به صفحات 321-319 کتاب مذکور [1] مراجعه کنند اما به اختصار میتوان گفت «گذاشتن» بهمعنای وضع کردن است مانند قانونگذاری و بنیانگذاری و گزاردن بهمعنای ادای حقی را بهجای آوردن است مانند سپاسگزاری، شکرگزاری و نمازگزاری. سخن آقای نجفی در زمینه ادبیات برای من حجت است و قطعاً سیاستگزاری بهلحاظ املایی نادرست است اما بحث من در این مقال ادبی نیست و میخواهم مطلبی ورای مباحث ادبی مطرح کنم.
پرسش من این است که دو امر «سیاستگذاری» و «سیاستگزاری» چه تفاوت ماهوی با یکدیگر دارند؟
از نظر نگارنده سیاستگذاری با policy making مترادف است که بهعنوان یکی از گرایشهای سیاستگذاری عمومی (public administration) تدریس میشود اماpoliticking جنبه تأدیه و اجرا (performance) دارد یعنی آنچه که به سیاستورزی مشهور شده است. عمل سیاسی کار سیاستگزار (politician) است یعنی کسی که حق سیاست را کما هو حقه ادا کند. پس مـآلا موضوع بحث حاضر به تفاوت میان دو واژه policy و politics برمیگردد. اما چرا تفکیک و تفاوت میان این دو واژه در ایران کنونی امری واجب و لازم است؟
سیاستگذاران و سیاستگزاران هر یک جایگاه خاص خود را دارند و وظایفشان مشخص و معلوم است اما در وضعیت کنونی مادامی که وضعیت politics مشخص نشده و در آن معضلاتی وجود دارد، دم زدن از سیاستگذاری عمومی کمی و تاحدودی اغراقآلود است. لذا باید گفت آن گروهی که سیاستگذاری را جایگزین سیاستگزاری میکنند، بیراهه میروند. ذیلاً برای روشن شدن بحث به چند مثال اشاره میکنم:
1️⃣ زمانی که وضعیت و امکان صنایع بالادستی نفت همچون حفاری، استخراج، فراورش و انتقال مشخص نیست نمیتوان در صنایع پاییندستی مانند فراوردههای پالایشگاهی، شیمیایی و پتروشیمیایی برنامهریزی کرد.
2️⃣ به رابطه بازو، سرشانه و انگشتان توجه کنید. اگر فردی در اندامهای فوقانی مانند بازو، آرنج، ساعد و مچ اختلال داشته باشد طبعاً نمیتوان از وی انتظار داشت که گره کور را با سرانگشت تدبیر باز نماید. فیالواقع حرکات ظریف (fine movements) مستلزم آن است که در اندام بالایی اختلالی موجود نباشد.
✅ فیالواقع در دوره سازندگی و البته در دولت فعلی عدهای تکنوبوروکرات پیدا شدهاند که بهدنبال حکمرانی خوباند در حالی که دقت ندارند در بالادست چه میگذرد. واقعیت این است که سیاستگذاری نوعی رفوگری است که کارایی سطحی و محدودی دارد. چنانکه میدانیم لباسی که پر از رفو شد یا ساختمانی که چند بار بازسازی شد دیگر قابل بهسازی و استفاده نیست و باید طرحی نو درانداخت.
✅ رسم است که سیاست را به دو بخش high politics و low politics یا سیاست علیا و سفلی تقسیم میکنند که سیاست علیا به امور مربوط به امنیت، سیاست خارجی و سیاست ملی و سیاست سفلی به امور اقتصاد و سلامت و محیطزیست و… اشاره دارد. مادامی که یک دولت چشمانداز (vision) نداشته باشد صحبت از ماموریت (mission) نابجاست. از نظر من سیاست در ایران معضلاتی دارد که باید توسط سیاستگزاران حل بشود. اهم این معضلات به قرار ذیل هستند:
قدرت دوگانه: اصول ارگانیک قانون اساسی که به توزیع و بازتوزیع قدرت میپردازند، طراحی نادرستی دارند و منجر به قدرت دوگانه شدهاند.
اصول روابط خارجی: نگاه ما به جهان هنوز مشخص نیست و جایگاه خود را در این عالم پرآشوب تعیین نکردهایم و نمیدانیم که دوستان و دشمنان استراتژیکمان چه کشورهایی هستند.
برنامهریزی: قادر به دیدن افقهای دور نیستیم. در مقام مقایسه میبینیم که برنامه درازمدت از دید ژاپنیها 50 ساله است اما برای ما به دو سال هم نمیرسد.
امنیت ملی: ما نمیدانیم مولفههای امنیت ملی کشور دقیقاً چه مواردی هستند. به بیان بهتر نمیدانیم حفظ این سرزمین به چه اموری وابسته است؛ گاهی دم از صدور انقلاب میزنیم، گاهی از حفظ نظام به هر قیمت سخن میگوییم، گاهی به دنبال انقلاب مستمر هستیم و گاهی هم گمان داریم توسعهیافتگی باعث بقا میشود. [2]
مشروعیت: هنوز معضلاتی در زمینه مشروعیت داریم و نتوانستهایم بهلحاظ نظری آنها را حل کنیم.
آزادیهای مدنی: درباره آزادیهای مدنی و حدود آن تصمیمگیری نشده است. چنانکه شاهد هستیم اولاً قوانین در برهههای مختلف فراز و فرود زیادی دارند و ثانیاً در نقاط جغرافیایی مختلف بهطور یکسان جاری نیستند.
توسعه: پس از گذشت قریب به چهاردهه الگوی توسعهای کشور مشخص نیست و با آمد و رفت دولتها شاهد تغییر ریل ناگهانی هستیم.
✳️ عدالت: درباره موضوع عدالت علیرغم وجود تئوریهای مختلف هنوز فاقد جهتگیری مشخص نظری هستیم و گاهی پوپولیسم و صدقه دادن را معادل عدالت میگیریم و گاهی به دام گرایشات لیبرتارین میغلتیم.
✅ با همه این مشکلات که در بالادست وجود دارد و در حالی که هنوز بنیانهای سیاسی تعریف نشدهاند اکنون عدهای در بند نقش ایواناند. این سیاستگذارانِ وطنیِ حقبهجانب که فعالیتهای خود را علمی جلوه میدهند، به کلی از بحثهای بنیادین گریزاناند و بحثهای مربوط به سیاستگزاری را کلیات ابوالبقاء میخوانند. البته به یک معنا درست میگویند چرا که این کلیات به بقای نظام ارتباط دارد و آنها به این مسأله توجهی ندارند. این دسته از نرمتنان حاضرند با هر رژیمی کار کنند و برای آن سیاستگذاری کنند کما اینکه شاهد بودیم در دولتهای مختلف با گرایشهای متضاد به سیاستگذاریشان مشغول بودند.
✅ این نرمتنان از آنجایی که لیز میخورند و از کنار مسائل جدی رد میشوند، همیشه جریده میروند چرا که گذرگاه عافیت را تنگ مییابند. این گروه به محض اینکه عدهای، از نقاط دردناک سخن به میان میآورند، فریاد سر میدهند که به این مسائل نپردازید و در مقام توجیه میگویند این مسائل در حیطه اختیارات ما نیست. سیاستگذاران ما از آنجایی که معمولاً پیشینه مهندسی دارند و با صنعت سروکار داشتهاند، کار خود را «مهندسی پارهپاره اجتماعی» مینامند و طوری کارشان را جلوه میدهند که مخاطب بهراسد؛ یعنی استدلالهای خود را آنچنان با آمار و ارقام ترکیب میکنند که مخاطب جا بزند و نتواند انتقاداتش را مطرح کند. از این رو در مقابل این افراد نباید به زبان خودشان بلکه باید به آن زبانی که از آن فرار میکنند، صحبت کرد. این افراد خود را چهرههایی علمی و اتوکشیده جلوه داده و وقتی در مقام سیاستگذاری توصیهای میکنند و دولتها گوش فرا میدهند و نتیجهای برخلاف نظر آنها حاصل میشود، غیبشان میزند. مثلاً دیدهایم که بارها در زمینه سیاست پولی و مالی اظهارنظر کردهاند اما برخلاف اقتصاد متعارف سرمایهداری جواب معکوس گرفتهاند. یا مثلاً میگویند اگر دولت فلان کار را انجام دهد، دلار در بهمان قیمت باقی میماند؛ دولت هم گوش میسپارد اما نتیجه معکوس میشود و قیمت دلار سر به فلک میکشد و آنگاه اینان مات و مبهوت میمانند که چرا تئوریشان در ایران جواب نداد و آن وقت است که مشکل را به گردن این و آن میاندازند. مثلاً در زمینه مبارزه با فساد از ابتدای انقلاب تا به امروز، دهها طرح و سیاست از سوی قوای مختلف اعلام شده است اما این پرسش مطرح است که چرا پاسخ دقیقی نگرفتهایم و فساد بیش از پیش ریشه دوانده است؟ به اعتقاد من از آنجایی که فساد را مرادف با رانتخواری گرفتهایم و ذهنمان بیشتر به سمت رانتجویی بوده است، از فساد سیاسی که باعث و بانی سایر فسادهاست غفلت کردهایم. و باید گفت فساد سیاسی زمانی رسوب و رسوخ میکند که به انحاء مختلف مانع از حضور افراد با کفایت در قدرت بشویم.
✅ این گروه از آنجایی که خودشان غیرسیاسیاند، سعی دارند مسئولین را نیز دپولیتزه کنند چنانکه شاهد بودیم یکی از روسای جمهور ادعا کرد وزرا نباید سیاسی باشند و خود بار سیاست کابینه را یکتنه بر دوش میکشد! ممکن است مخاطب این سطور از علل توفیقات دولت اصلاحات در زمینههای اجتماعی و اقتصادی بپرسد. در پاسخ باید گفت پشتوانه اصلی (back bone) دولت اصلاحات را سیاستورزانی تشکیل میدادند که سیاستگزاری اولویتشان بود؛ افرادی که مانع از شلیک تیر به سوی دولت و موتورهای محرک آن میشدند. راه توفیق روحانی نیز چنین است و دولت وی با صِرف وجود سیاستگذاران معلق میان سماء و ارض باقی خواهد ماند چرا که میدانیم از برون، دولت آمریکا ایران را در حالت بلاتکلیف گذاشته است و رئیسجمهور این کشور هر روز نغمهای تازه سر میدهد و از درون نیز، عدهای همسو با ترامپ در حال تخریب دولت هستند و در این میان روحانی نمیتوان با اتکا به عدهای تکنوبوروکرات قدم از قدم بردارد. به بیان دیگر مادامی که سیاستورزی صورت نگیرد و خمیر سیاست ورز داده نشود نانی که از تنور در میآید در گلوی سیاستگذاران گیر خواهد کرد؛ به قول طلبهها «ثبت العرش ثم انقش» یعنی اول سفتکاری بعد نازک کاری.
نوشته دوم : دکتر کیومرث اشتریان
?? آیا نوبت روحانی است؟
?? نقدی بر یادداشت سعید حجاریان
✅ سیاستگذاری عمومی ادامه مبارزه قدرت در قالب عمل دولتی است. اخیرا برادر اندیشمند جناب آقای دکتر حجاریان مطالبی را در خصوص سیاستگذاری عمومی مطرح فرمودهاند. این مطالب ظاهرا خطاب به برخی کسان صورت گرفته است که دامن خود را از فضای سیاسی برگرفتهاند؛ «به دنبال حکمرانی خوباند در حالی که دقت ندارند در بالادست چه میگذرد.» ظاهرا ایشان تعرضی به آن کسان داشتهاند که به این بهانه عافیتجویی پیشه میکنند و مسائل اساسی حوزه سیاست و مباررزه قدرت در ایران را نادیده میگیرند. چنین ادعاهایی تا آنجا که مربوط به نقد عافیتطلبی باشد ما را با آن کاری نیست اما آنجا که این ادعاها به پای دانش سیاستگذاری گذاشته شود (که البته گذاشته شده است) نه بر مبنای مستندات رسمی این رشته بلکه بر پایه شنیدهها، تصورات و سخنان غیرکارشناسی است؛ که متاسفانه این روزها گریبان این رشته دانشگاهی را گرفته است. بیم آن میرود که همین نقد جناب دکتر حجاریان هم اصل قرار گرفته و بر ابهام بیفزاید. از اینرو چند نکته را برای روشن شدن این موضوع بهویژه برای پژوهشگران این رشته و نیز فعالان سیاسی معروض میدارم.
✅ نخست، ادبیات سیاستگذاری عمومی نشان میدهد که سیاستگذاری عمومی برساختهای اجتماعی و ناشی از مبارزه قدرت یا به تعبیر برخی، ادامه مبارزه قدرت در عمل روزمره دولتی است. دانش سیاستگذاری نیز بیشتر (و البته نه انحصارا) در پی نشان دادن همین وجه قدرت در عمل سیاستی روزمره است. از همین روست که این دانش را شعبهای و شاخهای از علوم سیاسی تلقی کرده و معمولا در دانشکدههای علوم سیاسی تدریس و پژوهش میشود. تمایز این رشته با علوم سیاسی آنجاست که از ادبیات ویژه، تئوریها و مدلهای نسبتا متفاوتی استفاده میکند و مهمتر از همه آنکه موضوعات عینیتری را مورد مطالعه قرار میدهد. ادبیات «رسمی» سیاستگذاری عمومی این تصور را رد میکند که سیاستگذاران (عمل سیاستی) و سیاستگزاران (عمل سیاسی) از یکدیگر جدا هستند. این همان اشتباهی است که عافیتطلبان به آن دچار هستند و ادامه دادن بر همان مفروضه توسط جناب دکتر حجاریان به صواب نیست. مهمتر آنکه تصور شده است که در برخی جوامع (احتمالا جوامع پیشرفته صنعتی) «سیاستگزاران و سیاستگذاران هر یک جایگاه خاص خود را دارند و وظایف شان مشخص و معلوم است اما در وضعیت کنونی مادامی که وضعیت politics مشخص نشده و در آن معضلاتی وجود دارد، دم زدن از سیاستگذاری عمومی کمی و تا حدودی اغراقآلود است» چنین چیزی از واقعیات موجود و پراتیک روزمره سیاسی و سیاستی در غرب فاصله دارد. در آنجا نیز این دو عرصه در هم تنیدهاند و منافع، متغیر تبیینی پراتیک سیاسی و عمل سیاستی است. نظریه مشهور Public Choice در پی براندازی چنین دیدگاهیست و منافع دستگاه اداری و تادیهکنندگان و مجریان را متغیر تبیینی برای «ناکارآمدی» دموکراسیها تلقی میکند. سیاستگذار و سیاستگزار همه خرقهآلوده قدرت و منافعاند. یکی از آموزههای نظریهپردازی در سیاستگذاری عمومی این است که، فارغ از پیشداوری هنجاری، فعالان شجاع و آرمانخواه و مبارز سیاسی هم درگیر مبارزه منافعاند.
✅ دوم، موضوع رشته سیاستگذاری، هم به سطوح کلان و هم سطوح خرد مربوط میشود. الزامات مطالعه سیاستگذاری در سطح کلان به موضوعاتی چون علل ظهور و سقوط تمدنها و رژیمهای سیاسی، روندهای تاریخی، ایدئولوژیها و … پیوند خورده و در بطن و متن مستندات سیاستگذاری کلان قرار دارد. «هزقل درور» در کتاب راهنمای سیاستگذاری عمومی (2006) این معنا را نشان داده است. بنابراین، این مفروض نیز مبتنی بر ادعاهای نادرست همان «عافیتطلبان» است که ایشان بهدرستی به آنان اعتراض کردهاند. البته بهتر بود که ایشان آن ادعاها را به پای رشته نمیگذاشتند و ادعای سطحی آنان را نمیپذیرفتند. بخش مقدماتی کتاب راهنمای (Handbook) سیاستگذاری عمومی ویراسته فیشر، میلر و سیدنی پاسخی مناسب به این شبهات است. در آنجا تصریح میشود که نگاه عمیقتر به ماهیت مسائل و مشکلات اجتماعی و الزامات معرفتشناسانه آن برای علوم سیاستگذاری، سیاست مداران و سیاستگذاران را به این امر رهنمون کرده است که بر ماهیت هنجاری و تفسیری مسائل و مشکلات سیاستی تاکید کنند. ارزشهای سیاسی-اجتماعی به شدت با تجزیه و تحلیل سیاستگذاری و پیامدهای سیاستها درهم آمیختهاند و لذا دروازههای دانش سیاستگذاری عمومی را به موضوعات و روشهای غیرکمّی گشوده است. (Fischer, 2007, p. xx) از همین روست که در چهار فصل از این کتاب که به روش اختصاص دارد بر گذار از روشهای کمّی به روشهای تفسیری و نسبی گرایانه در سیاستگذاری عمومی تاکید شده است. ادبیات گفتمان در سیاستگذاری عمومی نیز نمونهای از این مطالعات است.
✅ سوم، مقایسه وضعیت صنایع بالادستی و پایین دستی صنعت نفت با سیاستهای کلان و خرد خالی از اشکال نیست و محل مناقشه است. اولا دنیای سیاست از چنین فضای مکانیکی و مهندسی به دور است و ثانیا موضوعاتی چون قدرت دوگانه، اصول روابط خارجی، امنیت ملی، مشروعیت و … که در نوشتار مورد نظر اشاره شده است به وفور در حوزه رشته سیاستگذاری عمومی با ادبیات و نظریههای خاص این رشته مورد مطالعه قرار گرفته است. اینکه در ایران بهدلیل فقر و نوپایی این رشته بدان پرداخته نشده است نباید ما را به این تصور نادرست بکشاند که سیاستگذاری عمومی نوعی «رفوگری» است.
✅ چهارم، در پایان یک نکته به ظاهر غیر مرتبط با موضوع فنی نوشتار مورد نظر باقیست: سیاستگذاری سطح خُرد را دستکم نگیریم. گاه تحولات تکنولوژیک و اقدامات سیاستگذاری اثری در جابهجاییهای قدرت و تغییر ذائقه حاکمان دارد که هیچ مبارزه خشونتآمیز سیاسی نمیتواند جای آن را بگیرد. پرسش مهم این است که آیا فعالیت در عرصه عمومی و اصلاح امورِ مربوط به قدرت فقط باید با سلیقه مبارزه سیاسی عدهای خاص (مثلا شماری از اصلاحطلبان) منطبق باشد؟ یا اینکه افراد آزادند که مطابق با سلیقه خاص خود مبارزه اجتماعی و حتی سیاسی را پی بگیرند؟ بهنظر میآید تمرکز بر یک سلیقه خاص در مبارزه و عمل سیاسی خود نوعی انحصارگری باشد. سکتاریسم سیاسیِ حق به جانب در تاریخ ایران گرایش به این انحصار داشته و اثرات مخرب خود را بر زندگی روزمره مردم ایران گذاشته است. این سکتاریسم وجوه گوناگونی داشته و چه در دوره هشتساله دولت احمدینژاد و چه در جریان مبارزه گروههای چپ مارکسیستی و شبه مارکسیستی، جریانات معتدلتر ایرانی را از حزب توده گرفته تا بهشتی، بازرگان، هاشمی و خاتمی قربانی خود کرده است. آیا اینک نوبت حسن روحانی است؟
نوشته سوم : دکتر سعیدحجاریان
✍️ هنر سیاستورزیدن
?? پاسخ سعیدحجاریان به نقد کیومرث اشتریان
✅ ابتدا از آقای دکتر اشتریان تشکر میکنم که به یادداشت حقیر با عنوان «سیاستگذاری و سیاستگزاری» (منتشرشده در دوازدهمین شماره هفتهنامه سازندگی) عطف عنایت کرده و آن را درخور نقد دانستهاند اما پس از مطالعه توضیحات ایشان به نظرم رسید که چند نکته را بر سبیل تذکار بیان کنم.
✅ استاد محترم میدانند که یکی از مطالب مهمی که در سیاستگذاری عمومی مطرح است و گویا وودرو ویلسون بانی آن بوده، «جدایی اداره از سیاست» است که بعضی آن را «انجیل مدیریت» دانستهاند؛ اصلی که باعث ثبات نظام اداری میشود. اما من این اصل را مؤید جدایی دو دیسیپلین علمی از یکدیگر میدانم که ممکن است در بعضی موارد با یکدیگر همپوشانی داشته باشند اما به کلی متعلق به دو عرصه متفاوتاند. البته خط مشیگذاری عمومی، فنی است که به قول معروف مصرفکننده است؛ به این معنا که از بسیاری علوم وام میگیرد و آنها را با یکدیگر ترکیب میکند که طبعا سیاست نیز بخشی از این ترکیب است.
✅ اگر روزی بنا باشد درباره فلسفه این علم یا شاید هم فن، به تفصیل مطلبی نوشته شود، میتوان با ذکر مواردی دقیقا توضیح داد که هستی (objectivity) این علم تا چه حد به فنون مهندسی نزدیک است. به همین خاطر است که من سیاستگذاری را بیش از آن که علم بدانم، فنی میدانم که از پشتوانه علمی نیز برخوردار است؛ یعنی یک نوع مهندسی اداری، سازمانی و صنعتی به شمار میآید.
✅ علم سیاست را به سه سطح تقسیم کردهاند: سطح فلسفی که به آن اندیشه سیاسی میگویند؛ سطح علمی که به آن سیاستپژوهی گفته میشود و سطح فنی که از آن به هنر سیاست ورزیدن یاد میشود. اکنون در دانشکدههای علوم سیاسی و در رشتههایی چون روابط بینالملل، جامعهشناسی سیاسی، اندیشه سیاسی، سیاست تطبیقی و… تقریبا این سه سطح از یکدیگر تفکیک شدهاند. حال باید پرسید سیاستگذاری (policy making) کجای این دستهبندی قرار میگیرد؟
✅ برای توضیح مطلب فوق و نشان دادن تفاوت میان سیاستگذاری و سیاستگزاری خوانندگان را به یک مثال توجه میدهم. من موضوعی را در سه سطح مختلف از سیاست مطرح میکنم و آن را مقابل سیاستگذاران قرار میدهم تا روشن شود مرزهای سیاستگذاری تا کجا کشیده میشود. آن مثال به شرح زیر است:
✅ سقراط اعتقاد داشت که فیلسوف باید قدرت را نقد کند لذا خود را «خرمگس آتن» مینامید که با طرح سؤالاتی از مردم آنها را وادار میکرد در اندوختههای ذهنیشان تجدیدنظر کنند و به همین دلیل هم بود که وی محاکمه و نهایتا اعدام شد.
✅ افلاطون معتقد بود فیلسوف، خود باید قدرت را در دست بگیرد یا اینکه شاه باید فیلسوف بشود. وی این نظر را ضمن اصطلاح «فیلسوف شاه» ساخته و پرداخته کرد؛ فیلسوف شاه کسی است که به حقایق امور پی برده است و باید تلاش کند هم به قدرت اندیشه و هم به قدرت شمشیر مردم را از تاریکیها به در آورد.
✅ ارسطو معتقد بود وظیفه فیلسوف معلمی پادشاه است و خود نیز به دلیل تعلیم اسکندر «معلم اول» لقب گرفت؛ در دستگاه فکری ارسطو فیلسوف نقش رای پیری را داشت که در کنار بخت جوان میتوانست بهترین رژیمها را پی بریزد.
✅ کنار این سه چهره رواقیون بودند که طیف وسیعی را شکل میدادند و بعدها ایدههایشان توسط رومیان پذیرفته شد. آنها معتقد بودند فیلسوف نباید به قدرت ربطی داشته باشد و وظیفه وی را آگاهیبخشی در متن جامعه میدانستند. در واقع رواقیون بر آن بودند که اگر مردم آگاه و تربیت شوند، امور خود به خود بهسامان خواهد شد.
✅ آیا سیاستگذاران در این سطح از سیاست یعنی در سطح فلسفه سیاسی نکتهای برای عرضه دارند یا احساس میکنند دیسیپلین علمیشان با این قبیل امور مرزهای مماسی ندارد؟ گمان ندارم که در سیلابِس درسی هیچ یک از رشتههای مدیریت و سیاستگذاری از این نکات بحثی به میان آمده باشد مگر استطرادا.
✅ حال یک سطح پایین میآییم و فقیه را جایگزین فیلسوف میکنیم و این سؤال را در مقابل سیاستگذار میگذاریم که از میان این چهار نظریه کدام یک اقرب بالصواب است؟ پس در اینجا میخواهیم در زمینه علم سیاست آن هم در کشور خودمان بحثی هنجاری کنیم. آیا سیاستگذار ما پاسخی برای این سؤال دارد؟
✅ نتیجه آنکه پس از داوری سیاستگزار و حل موضوع بهلحاظ هنجاری و اختیار یکی از شقوق است که جنبه فنی موضوع موضوعیت پیدا