مدلهای خطمشی گذاری و تحلیل خطمشی
بخش هشتم
13- نظریه نخبگان قدرت یا طبقات بانفوذ
برای دریافت مطلب کلیک کنید.
13- نظریه نخبگان قدرت یا طبقات بانفوذ
بر اساس نظریه نخبگان قدرت[1]، برخی از افراد فرصت تصدی مشاغل و مناصبی را مییابند که از آن موضع، خود را همه چیز و دیگران را ناچیز میشمارند؛ به عبارت دیگر آنها با تصمیمات خود، زندگی روزمره مردم عادی را به طور جدی، تحت تأثیر قرار میدهند. همه آنها چه به این قدرت خود اقرار کنند یا نکنند، به لحاظ تجربه فنی و سیاسی ناشی از قرار داشتن در رأس قدرت، بسیار بیشتر از آنچه که طبقات پایین جامعه از آن برخوردارند، بالاتر و برترند.
آنها در موقعیت رهبری و فرماندهی سلسله مراتب و سازمانهای اصلی جامعه مدرن قرار دارند، آنها تشکیلات و مؤسسات بزرگ را اداره میکنند، ماشین کشور را به حرکت درمیآورند و برای خود حق انحصاری و ویژهای را قائل هستند. مؤسسات نظامی را هدایت میکنند؛ منصبهای فرماندهی و استراتژیک جامعه را اشغال کردهاند که در آن موقعیتها، اهرمهای مؤثر قدرت، ثروت و شهرت که آنها از آن بهرهمند هستند، تمرکز یافته است.
در این نظریه جامعه به طبقه نخبگان، طبقه متوسط و طبقه سوم تقسیم گردیده است. مهمترین ویژگیهای نظریه نخبگان در تحلیل خطمشیهای بخش عمومی عبارتند از:
- طبقه متنفذ و سیاستگذار همانا طبقه نخبگان است که از قدرت بالایی در جامعه برخوردار است و سایر طبقات در این میان نقش پیرو و شنونده خاموش را داشته و در خطمشیگذاری تأثیر چندانی ندارند.
- گروه نخبگان قدرتمند مسائل و مشکلات جامعه را خود تشخیص میدهند مطرح میسازند و در یافتن راهحلها و وضع خطمشی نیز نظر نهایی را آنان ابراز میدارند.
- در این مدل حرکت غیرنخبگان به موقعیت نخبگان بایستی آرام بوده تا ثبات حفظ شده و از انقلاب جلوگیری شود. تنها افراد غیرنخبهای که توافقات اساسی نخبگی را پذیرفتهاند میتوانند به چرخههای دولتی راه یابند.
- نخبگان در مورد باور به ارزشهای بنیادین سیستم اجتماعی و محافظت از سیستم با یکدیگر توافق دارند.
- خطمشی عمومی نشاندهنده تقاضاهای توده نیست بلکه ارزشهای نخبگان را در خود دارد. تغییر در خطمشی عمومی به صورت تدریجی میباشد نه انقلابی.
- نخبگان فعال تأثیر جهتدهنده کمی از تودهها میگیرند. نخبگان بر تودهها اثر میگذارند نه تودهها بر نخبگان.
نخبهگرایی اشاره دارد که خطمشیهای عمومی منعکسکننده تقاضاهای مردم نمیباشد بلکه علائق، ارزشها و ترجیحات نخبگان را در خود دارد؛ بنابراین تغییر و نوآوری در خطمشی عمومی در نتیجه تعریف مجدد به وسیله نخبگان در ارزشهای خودشان حاصل میشود. نخبهگرایی تودهها را بسیار منفعل و غیرمطلع تصور میکند.
نخبگان
ادارهکنندگان و
مجریان
توده مردم
مدل نخبگان
البته باید در نظر داشت که نخبگان کسانی نیستند که در حالت انفرادی از قدرت بالایی برخوردار باشند؛ زیرا اگر موقعیت شغلی آنها در مؤسسات بزرگ نبود نمیتوانستند چیز زیادی داشته باشند. چرا که چنین مؤسساتی خود لزوماً دارای پایهها و منابع قدرت، شهرت و ثروت و در عین حال برخوردار از ابزار اصلی اعمال قدرت، فراهم کردن و حفظ ثروت و به دست آوردن بالاترین سطوح شهرت و پرستیژ هستند. هیچکس واقعاً نمیتواند قدرتمند تلقی شود جز آن که به مشاغل کلیدی مراکز و مؤسسات بزرگ دسترسی پیدا کند، زیرا حضور در رأس این مراکز و نهادهای قدرت، قدرتمندان را قدرتمندتر میکند. در واقع نه فقط تمامی قدرت، در این چنین مؤسساتی ریشه دارد و توسط آنها اعمال میشود، بلکه فقط در این مؤسسات و توسط آنان قدرت میتواند کم و بیش تداوم یابد یا اهمیت پیدا کند.
[1]. Power Elite