چرا هیچکس کاری نکرد؟
امیر ناظمی (هیات علمی مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور)
در ۲۵ فوریه ۱۹۹۵، زمانی که اروپای شرقی داشت یواش یواش لباس ارودگاه شرقیاش را کنار میگذاشت، در میدان اشتروس مایر زاگرب، مردم شاهد قطع درختان افرای پرشماری بودند که به دست مردان یونیفرمپوش انجام میگرفت. دراکولیچِ نویسنده، این قطع درختان را به مانند یک صحنهی کشتار جمعی سالهای کمونیسم در کتاب «کافه اروپا» به تصویر کشیده است.
«طبعا درختان افرا نمیتوانستند از خودشان دفاع کنند و این تنها انسانهای دیگر بودند که میتوانستند از آنها دفاع کنند. .. آنچه آن صبح زمستان رخ داد، یا شاید بهتر است بگوییم آنچه رخ نداد: گروهی از شهروندان شاهد یک قتل عام بودند و قدم از قدم برنداشتند … جماعت منفعل و ساکن ایستادند تقریبا شبیه خود درختها یا مثل قربانیان بعدی.».
نویسنده در یک فصل به ریشههای این پرسش میپردازد: «چرا هیچکس کاری نکرد؟»
تا دو روز بعد هیچکس از مقامات توضیحی در خصوص این قتل عام نمیدهد. پس از ۲ روز شهردار اعلام میکند که درختان پیر و آفتزده بودند و ممکن بوده با برف یا طوفان بعدی از میان جمعیت انبوه میدان قربانی بگیرد. «توضیح معقول بود. تنها اشکال کار این بود که دو روز پس از انجام کار یادشان افتاد توضیح دهند!»
بعدتر مشخص میشود که این تصمیم بر اساس برنامهای کارشناسیشده در چند سال پیش گرفته شده بوده و به دلیل کمبود منابع مالی برای مدتی به تعویق افتاده بوده است. «نه اینکه این طرح، مسالهی خیلی محرمانهای بوده باشد، نه. آنها صرفا عادت نداشتند هیچ شکلی از مباحثهی عمومی راه بیاندازند، حتی میان متخصصان!»
مسوولان زاگرب هنوز متوجه مفهوم دموکراسی نشده بودند. مدیران فکر میکردند دموکراسی یعنی انتخابات و حقوق خصوصی، آنها اساسا فراموش کرده بودند که به اندازهی حقوق خصوصی، حقوقی عمومی هم تغییر کرده است.
«حتی شهروندان هم طوری رفتار کردند که انگار هیچ حق اظهارنظری در مورد این موضوع ندارند، چه برسد به حق مطرح کردن خواستههایشان.»
حتی «هیچکس این واقعه را توهینی جدی به خودش تلقی نکرد … در ادامه هم هیچکس خواستار این نشد که موسسه یا نهادی عهدهدار حفظ منافع شهروندان شود».
«مردمی که تا همین چند روز پیش دربارهی همهی چیزهایی که اموال دولتی بودند، میگفتند «خودشان بهش رسیدگی میکنند» چگونه میتواستند مفهوم اموال عمومی را هضم کنند».
دموکراسی در خصوص مسائل عمومی یعنی «در جریان قرار گرفتن، توضیح شنیدن و مسوولیتپذیری، این مسائل را نه مسئولان با روی گشاده میپذیرند و نه شهروندان کمجرات به آنها میپردازند».
حکایت ما و بودجه
دولت دوازدهم این روزها مدام مرتکب چنین دامی میشود. شاید توضیحات دولتمردان یا لایحهی بودجه قانعکننده باشد (فقط فرض میکنیم شاید!) اما این دولت پر است از کسانی که دلخوش دارند به روشهای عهد قجری، آنها هنوز نفهمیدهاند که زیستن در دنیای شبکههای اجتماعی و همراه با مطالبات مردمسالارانه، چه معنایی دارد!
آنها هنوز به ارزشهای دنیای جدید و مطالبات مدنی آشنا نشدهاند. آنها هنوز فکر میکنند بودجه امری مختص دولت است که باید در اتاقهای دربسته و توسط گروه محدودی تدوین و ابلاغ شود. رد کلیات این لایحه اتفاق نادری است، اما نشانهی آشکاری برای این کژفهمیها است.
مردم حالا در دنیای جهانی و با مطالبات امروزی زندگی میکنند و مسوولان اما در پیلهی شخصی و محفلی خود، با درکی مانده در روزهایِ دورِ جوانیشان! شکاف میان این شهروند با آن مدیر، بیش از تحمل تاریخ است.
هنوز نه دولت و نه حاکمیت به طور کامل نفهمیدهاند که ۱)طرح عمومی و در جریان قراردادن شهروندان، ۲)شنیدن و شنیدهشدن و ۳)مسوولیتپذیری و پاسخگویی، بخشی از هر فرآیند سیاستگذاری است.
آنها هنوز انتظار دارند مردم ایمان داشته باشند به آنها؛ میترسم اما ما مردم «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد».