امیر ناظمی – معاون وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات
کاری نکردن یک تصمیم است!
واقعیت آن است که «کاری نکردن» نتیجهی بیشتر جلسات تصمیم سخت است! برخلاف این ادراک عمومی که مدام از خود و دیگران میپرسند: «چرا سیاستمداران و سیاستگذاران هنوز کاری نمیکنند؟» باید گفت که «کاری نکردن» نتیجه ساعتها جلسات آنان بوده است!
به عبارتی درست همان زمانی که مردم فکر میکنند چرا حکمرانانشان اصلا حواسشان به فلان موضوع نیست؛ همان حکمرانان از چند روز قبلتر چندین جلسه برگزار کردهاند، حتی نظرات کارشناسان را دریافت کردهاند و در سکوت خبری به این نتیجه رسیدهاند: هیچ کاری نکنند!
به این ترتیب اول فرض تصمیمگیریهای کلان اینجا طرح میشود:
فرض ۱: کاری نکردن بر کاری کردن تقدم دارد!
به مثال خانه ارثی بازگردیم:
فرض کنید به شما خانهای به ارث رسیده است؛ شما تنها وارث هستید و البته موقعیت بغرنجی هم ندارید. کسی به شما دو گزینه (در بازه ۱۰ساله) مشورت میدهد:
گزینه الف (ادامه وضع موجود): باید مقدار الف۲صرف بازسازی خانه کنید تا آن را به مبلغ الف۱اجاره دهید و بتوانید سود (الف۱-الف۲) ببرید.
گزینه ب (یک طرح تحولگرایانه): باید خانه را بفروشید و خانه بهروزشدهتری را به مبلغ ب۲خریداری کنید، در این صورت شما میتوانید مبلغ ب۱آن را اجاره دهید و منفعت ببرید.
برای تصمیمگیری شما چه میکنید؟
کافی است تفاوت منفعت و هزینه را به عنوان سود خود محاسبه کنید و سود گزینه الف را با گزینه ب مقایسه کنید. البته به شرط آن که از پس هزینهها برآیید، گزینهای را انتخاب میکنید که سود بیشتری برایتان تولید میکند.
اما وقتی در عالم سیاست میروید و به سیاستمدار پیشنهاد این دو سیاست مختلف را میدهید که اولی (الف) بر اساس ادامه وضع موجود است و دومی (ب) یک طرح تحولخواهانه؛ سیاستگذار به احتمال بالایی الف را انتخاب میکند!
او زمانی ب را انتخاب میکند که تفاوت سود خیلی خیلی شدید باشد یا از پس هزینههای گزینه الف برنیاید! به عبارتی سیاستمدار به دلایل زیر تمایل به گزینه (الف) «ادامه وضع موجود» دارد:
- ریسک هر تحولی برای سیاستمدار بالاست و در صورت شکست او بیش از حد مورد ملامت قرار میگیرد!
2. گزینهها دارای ابعاد مختلف اقتصادی و اجتماعی است و نمیتواند به صورت دقیق منافع گزینه تحولی را شناسایی کند، در حالی که وضع موجود برای او شناختهشده است.
به عبارتی آینده و توصیف شما از آن همیشه جای تردید دارد و سیاستمدار یا هر تصمیمگیری جمعی به گزینه الف پایبند است.
3. ایجاد اجماع برای هر گزینه تحولی نیاز به انرژی بالا دارد یا حتی در صورت رقابت سیاسی شدید، حتی امکانناپذیر است.
در هر مقایسهای که میان گزینهها و طرفداران آنها باشد، کسانی که بر وضعیت موجود اتکاء دارند؛ بر کسانی که طرفدار تحول هستند؛ دست بالاتر و برتر را دارند. این امر با تصمیمگیری فردی در تعارض کامل است.
یکی از مهمترین پرسشهایی که اغلب پرسیده میشود آن است که «چرا دولت تصمیم ب را نمیگیرد، چون سود اجتماعی یا اقتصادی یا حتی سیاسی بهتری نسبت به وضعیت فعلی دارد؟» واقعیت آن است که تا زمانی که گزینه الف به هزینهدهی نیافتد، دولتها تمایل دارند تا حفظ شرایط موجود را ادامه دهند. به عبارتی تا زمانی که هزینه قابل تحمل باشد، حتی گزینههای تحولخواهانه در اولویت تغییر سیاست قرار نمیگیرند!
به این ترتیب همیشه دست بالای گزینههای حفظ وضع موجود میتواند تا زمانی که سیاستمدار از پس آن برنیاید، ادامه یابد.
یک مثال: تداوم کارت سوخت
شاید عینیترین مثالی که در ذهن دارم استفاده از کارتهای سهمیه سوخت قدیمی در سال ۹۸ بود. در حالی که امکان استفاده از کارت بانکی به جای کارت سوخت وجود داشت؛ و حتی آزمونهای عملی آن نیز انجام شد؛ سیاستگذاران در نهایت و علیرغم هزینههای بالای ادامه وضع موجود، بر تداوم آن اصرار کردند!
کمتر از ۲ ماه بعد از اجرایی شدن کارت سوخت (در آبان ماه) همان سیستم کارت بانکی (یعنی گزینه تحولخواهانه) برای آژانسها، تاکسیهای اینترنتی و بسیاری از خودروهای خدمت اعمال شد! پس از آنکه حتی هزینهها انجام شد؛ چون دیگر نمیشد با مدل کارت سوخت قدیمی ادامه داد!
شاید نگاه اولیه من چنین بود: سودی شخصی در ادامه وضع موجود نهفته است!
این فرضیه به مرور برایم رنگ باخت؛ مگر این سود تا چه حد توزیعشده بود که این همه تصمیمگیر رای به کارت قدیمی دادند؟ در آنجا بود که باید میپذیرفتم تنها سود شخصی یا گروهی منجر به ادامه روند فعلی نشد!
اما حالا میتوانم فرضیه دیگری در ذهن داشته باشم: سیاستگذار ادامه وضع موجود را بسیار به هر گزینه تحولخواهانهای ترجیح میدهد؛ مگر آنکه گزینه تداوم وضع موجود اساسا قابل انجام نباشد!