“تکنوکراسی و سیاستگذاری اقتصادی در ایران”
کتابی ارزشمند در باب توسعه صنعتی
این کتاب را با وجود عنوان تااندازهای نامتناسب آن به صورت اتفاقی از کتابفروشیهای انقلاب خریدم. اما از خواندن آن بسیار لذت بردم. وقتی تصمیم گرفتم در مورد آن بنویسم، متوجه شدم که خواندن این کتاب را میتوان از زوایای مختلفی توصیه کرد:
– روایتی عجیب اما واقعی از پسر بچهای فقیر که در هفت سالگی نعمت داشتن پدر را از هم دست میدهد و با شایستگی خود به بالاترین سمتهای دولتی و صنعتی در ایران میرسد.
– روایتی دستاول از سیر تحول صنعت در یک دوره تاریخی مهم ایران (سالهای 1341 تا 1348)
– روایتی ناب از عمق تاثیرات نامطلوب و مخرب سیاست بر روند توسعه صنعتی ایران
– داستانی مستقیم و استثنایی از بنیانگذاری چند نهاد و صنعت مهم در ایران (سازمان مدیریت صنعتی، سازمان گسترش و نوسازی صنایع، صنایع خودروسازی، تراکتورسازی، مس و …)
– نقل نمونههای متعدد از چیره شدن بر پیچیدهترین چالشهای صنعتی با بکاگیری اصول علم نوین مدیریت در بافت فرهنگی-اقتصادی ایران در دهه 1350.
اما این اثر را از هر کدام از زوایای بالا که بخوانید، از آن بهره فراوان خواهید برد. ماجرای نوشته شدن کتاب این است که آقای دکتر علیاصغر سعیدی، استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران، فرصتی به دست میآورد تا پای صحبت “رضا نیازمند”، یکی از بزرگان و پایهگذاران صنعت در ایران، بنشیند. وی شنیدههای خود از این بزرگمرد نود و اندی ساله را سخاوتمندانه در این کتاب با ما به اشتراک میگذارد. این اثر (در کنار دیگر تالیفات ارزشمند دکتر سعیدی) به یکباره ما را به عمق تاریخ معاصر ایران برده و چهره درخشان یک مدیر توانمند را که به ناحق ناشناس مانده بود به ما نشان میدهد. به سهم خودم به عنوان یکی از خوانندگان این کتاب، دست آقای سعیدی را میفشارم و از این تلاش عالمانه ایشان سپاسگزارم.
شخصاً به واسطه همکاری با شرکتهای صنعتی ایران در حوزه نوآوری، این کتاب را بیشتر از منظر توسعه صنعتی و فناوری در سطح ملی خواندم. بسیار برایم آموزنده بود. این که مدیری خود را به دانش روز جهانی در آمریکا مجهز میکند و آن آموختهها را تیزهوشانه بومی کرده و در محیطی کاملاً متفاوت به کار میگیرد و نتایج شگرفی میگیرد. برای مثال به این نمونه دقت کنید(چکیدهای به قلم من از فصل مربوط به پایهگذاری مجتمع مس سرچشمه):
کار توسعه صنعت مس ایران با اختیارات تام به دکتر نیازمند سپرده میشود. دانش بومی در این صنعت در آن روز تقریباً صفر بوده است. لذا وی به عنوان مدیری متخصص به سرعت متوجه این شکاف دانشی و پیامدهای منفی آن میشود. دو روز پس از دریافت فرمان مدیر عاملی در روزنامه میخواند که در کشور شیلی کودتا شده است و سالوادور آلنده بزرگترین معدن مس دنیا را که در شیلی بود ملی کرده و تمام کارکنان شرکت آمریکایی اداره کننده آن را نیز اخراج کرده است. فردای آن روز شخصاً به آمریکا میرود و تمام کارکنان آن شرکت را استخدام میکند و به ایران میآورد. امکانات دفتر فنی آن شرکت آمریکایی را هم به خدمت میگیرد. چون شرکت آمریکایی به علت تحولات شیلی در شرف ورشکستگی بوده، موفق میشود با چانهزنی، قراردادی برد-برد و متوازن با شرکت امریکایی ببندد ( و البته تلاش وزیر اقتصاد وقت برای انعقاد یک قرارداد ترکمنچای با شرکت امریکایی را ناکام میگذارد!). کل قرارداد با شرکت آمریکایی شش ساله است تا در این مدت دانش و توان فنی کارکنان آمریکایی به ایرانیان منتقل شود. از همه مهمتر این که از همان روز اول، اداره فروش مس شرکت آمریکایی در لندن را میخرد تا سابقه 20 ساله فروش مس در بازارهای جهانی را به شرکت ایرانی منتقل کند. بلافاصله چندین جوان ایرانی تحصیلکرده و توانمند را انتخاب و به آن دفتر فروش میفرستد تا قبل از راهاندازی مجتمع، دانش فروش مس در سطح بینالمللی را در کنار همکاران آمریکایی بیاموزند. مهم این است که این کار را از همان روز اول و در همان قرارداد اولیه با شرکت آمریکایی پیشبینی میکند (تا در آینده مجبور نشود برای فروش محصولات، امتیازات زیادتری به شرکتهای خارجی بپردازد).
دکتر سید کامران باقری